سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        بازار کتاب

        شعری از

        علی دولتیان

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۸:۴۹ شماره ثبت ۳۶۵۷۸
          بازدید : ۳۵۰   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی دولتیان

        بازارکتاب
        نقل می کرد فلان ابن فلان
        هیچ چیزی بخدا نیست گران
        هرکه باور نکند کور کر است
        چون ندارد خبر از وضع جهان
        تخم مرغ وسبدی از کالا
        هر کجا بود سلامم برسان
        پای تحریم وسرش خورده ترک
        بشکند دستی که شد آفت جان
        شده بد گرچه کمی حال کتاب
        ناشری هم زده قفلی به دکان
        فست فوذی عوضش سکه شده
        روز وشب هی بخرد ساختمان
        بی سواد است که این رتبه گرفت
        نه معلم که شود هی نگران
        دکترا هم که بگیری تو ولی
        الکی پس تو نگو درس بخوان
        چه کتابی تو بخوانی هنر است
        یا کجا چون که مهم است مکان
        از قضا در بغل کافی شاپ
        پر طرفدار شده درس زبان
        رونفی یافته هر گونه کلاس
        داغ داغ است لب سوژه ی آن
        تو زبان ، خارجه آیا بلدی
        نه که خود را به کلاسش برسان
        چه کنی گر تو بخواهی فردا
        نا خدایی بشوی یا ملوان
        میل کردی که تو بالا بروی
        مثلا تو بشوی یک خلبان
        بشوی یا که به کشتی تو سوار
        پس بدو کن ،نکنی تا که  زیان
        واقعا کار چه راحت شده است
        همزمان پس تو بخوان چند زبان
        مرغ را سرچ کنی می بینی
        هم کتاب و قلم وسینه و ران
        خسته از کار زبان تا که شدی
        سیب و لیمو بگذاری به دهان
        پوستش کن ، بمکش ، وقت نشد
        پس بمالی تو فقط دست به آن
        چه کلاسی ست خدایا شده باز
        می کند پیر مرا  نسل جو ان
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4