عشق را من در رياضي يافتم
يك نفر از يك نفر كم شد، ببين
صفرهايش شد عيان و
عرش او فرش زمين؛
حاصل تقسيم دل بر چشم و ابرو را بگو
حاصل تقسيم يك دل بر دو دلبر
ها ؟ مساوي با چه بود ؟
يك به دو ؛
يك دوّم دل ميشود مفتون چشم
نيم ديگر صيد آن ابرو كمان
حال فهميدي رياضي را ؟
چه سخت است و چه شيرين، جالب ست؟
فصل بعد راه فاكتورگيري و ضرب است و يك بند مهم :
فاكتور از بي مهري و اين بي وفايي ها بگير
عشق را هرگز نگنجد اين مسير ؛
ضرب در غم ميشود دلتنگيت
در نمودار توابع هم صعودي ميشود
حجم اشك جاري از چشمان و اين بي تابي ات
واي از آن دم كه بگيرد موج سينوسي دلت
حسرت بوسه به زير محور X (ايكس) مي برد لبهاي تو
طعم شيرينش به اوج محور Y (ايگرگ) رساند مستي ات ؛
آخر اما با نوازش هاي دستي مهربان
موجِ سينوس از سرت خواهد پريد ؛
چشم و ابرو ،
بوسه و لبهاي يار ،
مي زند بر هم توازن هاي هر شهر و ديار ؛
عشق چون آيد ندارد كار با علم و
ندارد كار با عقل و
ندارد رابطه با شرع و دين
لاجرم هم
" رشته اي بر گردنم افكنده دوست
ميكشد هرجا كه خاطرخواه اوست "