جمعه ۲ آذر
آخرین شعر زمان شعری از سعید پورمراد
از دفتر مثنوی نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۴ ۱۹:۳۳ شماره ثبت ۳۵۹۵۲
بازدید : ۴۸۱ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب سعید پورمراد
|
آخرین شعر زمان
نیستی، کل دنیا بر سرم درد است
رنگ بودن رنگ نیست کم رنگ کم رنگ است
حال و روز را نپرس دنیای من سرد است
این زمستان را نگو با من چه همرنگ است
باش که،حال و روزم بی تو شب رنگه
شیشه عمرم عجب این روزها بی رنگ بی رنگه
نیستی،روزگارهم رنگ روزت نیست
هیچ کس و هیچ هم زبونی نیست
شاد بودن انچنان بودی که بودش نیست
انگاری یادی ز بودن نیست
باش که،خاطراتت را ز یاد برند
عشق پاکت کو کجا بردند
کور شدن، کر گشتن و بردند
نام و آوازی نماند دنیا ز ما بردند
نیستی، آسمون هم رنگ خون داره
این زمین غوغای جون داره
کوه نگو فکر زبون داره
این دلم قصد جنون داره
باش که، آخرین شعر زمان گشتم
مرده ای دور از زمان گشتم
خیمه شب بازیچه ای گشتم
سوژه ای انگشت نما گشتم
نیستی، شب صحر صبح را به شب کردم
پیرهن مرگ را به تن کردم
نیستنت نیستی به جان کردم
چشم به راهی را ز بر کردم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.