يکشنبه ۲ دی
ماه و سنگ شعری از محمد یزدانی
از دفتر سنتی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۰۰ شماره ثبت ۳۵۹۴۹
بازدید : ۱۱۱۲ | نظرات : ۵۲
|
آخرین اشعار ناب محمد یزدانی
|
مهربانیارمنا,ماهکهبالاامد
بر لب چشمه بیا, ماه که بالا آمد
خاکراهمهمهتن.تاگذریبرسرمن
جانمن,یکتکپاماهکهبالاامد
حلقه در حلقه صفا. ریخته از پنجره ها
شب کجا ؟چشمه کجا ؟ ماه که بالا آمد
رو به هر سو کُنَما هروَلَه هوهو کنما
تَن تَنا تَن تَتَنا ماه که بالا آمد
نور من سایه ی من. ای سروسرمایه ی من
آب کن سنگ مرا ماه که بالا آمد
لنگ نگذارمرا. بشکن و بردار مرا
ای همه نور خدا ماه که بالا آمد
امشب و هرشب این دشت تماشا دارد
سایه ای سر به هوا ماه که بالا آمد
دل به دریا بزنم. خیمه به صحرا بزنم
با همین زمزمه. با ماه که بالا آمد
محمد یزدانیجندقیهفتادونهجوانانامروز
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و احترام استادغلامی عزیز اندیشمندارجمند صفای وجودتان درخدمتم باسپاس وارادت | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود استادیزدانی عزیز
دوباره خواندمتان ولذت بردم ازشعر زیبایتان
وخوشحالم ازدیدارمجدد شما
وبراستیکه چه ردیف زیبا ومتفاوتی بود
ماه که بالا آمد.........
این جمله کلی حرف باخودش داره واز همان ابتدای شعر مخاطب راهمراه می کنه باشاعر
وبراستی که عارفانه عاشقانه ی بسیارزیبایی بود