دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
گفت چون سروم و این فتنه دوران
کمرم خم نتواند بکند هیچ
راست میرفت و خبر هیچ نمی داشت
که نامرد کسانند سر هر ره و هر پیچ
مدتی رفت و شنیدم که ربودند کلاهش
آنکه پنهان شده می بود به راهش
خانه اش را به تقلب همه بردند
آنچه میداشت سر کوچه سپردند
....
راست میرفت چو سروی ولی این بار سری خم شده میداشت
غمش از خانه در رفته ز کف سخت نمی بود
تا که میدید مرا زیر لب آهسته که میگفت
مرا بخت نمی بود
....
مدتی رفت و شنیدم زنش از راه بدر برده کسی
هم نفسی
با او چو یک دوست که هستند به یک پوست
....
دیدمش باز که میرفت
نه چون سرو
که بشکسته کمر داشت
چهره اش سخت ز یک درد خبر داشت
تا مرا دید کشید آهی و گفتا که چه سخت است اگر
سرو کمر بشکند از درد به یک روز
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.