پنجشنبه ۲۹ آذر
آستان خیال شعری از مهرداد رستم آبادی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳ ۲۱:۰۴ شماره ثبت ۳۴۴۷۱
بازدید : ۴۵۷ | نظرات : ۲۶
|
دفاتر شعر مهرداد رستم آبادی
آخرین اشعار ناب مهرداد رستم آبادی
|
بی خبر از خود نمی دانم جوانی هست نیست!؟
بی تو ای دوست خود بگو این زندگانی هست؟ نیست
لحظه ای بی تو مرا صبر و قراری هست کو؟
یک نفس بی تو مرا تاب و توانی هست؟نیست
نیمه جانی هم که بود روی لب من باد برد
تو نپرسیدی که ما را نیمه جانی هست نیست!؟
گوشه ی زندان تنهایی خویش خو کرده ایم
چون که مارا در دو عالم، آشیانی هست؟ نیست
شکوه ها روی لبم تا همزبانی نیست، هست
جز رضایت در دلم چون همزبانی هست، نیست
همچو من هرگز نمی بینی تو مهری مهربان
چون تو نیز هرگز مه نامهربانی هست؟ نیست
ای بهار در جشن تو بود و نبود من یکیست
کس نبیند زیر پا برگ خزانی هست نیست
جای رحمت تا به کی رنج و عذاب نازل شود
چشم امیدی به سوی آسمانی هست؟نیست!
با تو من زندگی امروز را خواهم دمی
چه دانم فردا حیات جاودانی هست نیست؟
حسرت لطف تو هر دم میخورم با دیگران
گر بگویم لطف تو با من زمانی هست، نیست!
سر به آستان خیال تو بسایم روز و شب
چون مقدس تر از آن یک آستانی هست، نیست
پادشاه عدل و داد در کشور عشق غافل است
که سر سفره ی من یک لقمه نانی هست، نیست!
غیر از این آواره ی خانه به دوش در به در
بر سر کویت ز کس نام و نشانی هست؟ نیست
این چنین مردم فریب است ظاهر رنگ و ریا
در نهان نیز کاش بگویید آنچنانی هست؟ نیست
صحبت از روانی طبع بیشمار کردند ولی
شاهدا طبع کسی بدین روانی هست؟؟؟ نیست.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.