اگرچه بخت گریزنده بیم رخنه گر است
هنوز در دلِ ما شور و سورِ نو به سر است
سپاه یأس اگر رودرود می نوشد
هزار رودِ روان از امید در گذر است
دو شاخِ لیسکِ تاریخِ ما نبود از ازل!
چرا عقابِ امیدت چنین شکسته پر است
چه غم که خم شده سروینه قد ز بارِ گران
به پیر̊ریشۀ ما ساقه هایِ نوثمر است
به ظاهر ارچه چو خاکستریم؛ سوزانیم
چرا که "خاک̊ ستاره"* همیشه پرشرر است
خرافه خو مشو ای جان! نشانِ شب چیریست
که باورت شود این بدسرشت بی سحر است
چه باک گر شبِ خونین هزار پرده شود
چرا که پنجۀ خورشید، تیز̊ پرده در است
هزار اخترِ سوزان شبی نسوزاند
به آفتاب رسان جانِ پاکت این هنر است.
(دی 93)
-
- خاک ستاره Xâk-setâreh [Xâk-sǝtârǝ = خاک ساره Xâk-sârǝ =...]: به زبان دیلمی (گیلکی) به خاکستر هیزمی گفته میشود که پر از اخگرهای اخترمانند است. در درمان بومیِ برخی بیماریها به کار می رود. آن را گرماگرم در پارچهای ضخیم می پیچند و برای درمان یا فروکش کردن درد ماهیچه و استخوان، بر روی آن می بندند.
مرکب است از خاک + ستاره. خود واژۀ خاکستر (در زبان فارسی) را نیز باید مرکب از خاک + ستر (= ستاره) دانست که معنای آن خاکِ ستاره یا خاکِ (چیزی) روشنی افشان است.
در پهلوی آتورـ استر âtur-astar به معنی خاکستر است. در شایست ناشایست (2: 17) به صورت آدوراِستر âdurestar آمده است. در پازند اِستاره، در پهلوی star و stârak و stârag، در اوستایی ستَرَ stara ، و در سانسكريت târâ و stâr و târas به معنی ستاره، اختر، یا روشنی افشاننده است.
stâr انگلیسی و stêlla, stêrlâ لاتین و aster یونانی و stern آلمانی نیز همریشه است.