چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
آخرین اشعار ناب وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
|
مانده ام در کوچه های بی کسی...
گویی از آنجا گذر کرده کسی...
انتظار دیدنش کی سر رسد ؟ ....
مردم از دلشوره و دلواپسی ...
ازفراقش صبر من لبریز شد....
روزها بگذشت وآمد سال سی ...
چون شبی همچون دگر شب های پیش...
مست این بودم که تو کی میرسی...
ناگهان صوتی به گوش من رسید ...
از گذر آمد صدای خس خسی....
بوی عطری در مشام من نشست...
بهتر از بوی گلاب واطلسی...
تا که چشمم را به او انداختم....
کلّ اندامش بکردم بررسی...
پیر مردی بود با ریش سپید....
در نگاهش برق خاص ناکسی...
گفتمش ای پیر، پندی ده مرا ...
حال من ویران و نی دارم حسی...
گفت حال تو بده می خورده ای؟...
من تو را ازدور کردم وارسی...
ابلهی گر تو بر این باور شوی...
کین جهان باشد به کام هر کسی...
دور کن از فکر خود خواب وخیال...
کیمیاجویی و بر مس میرسی ....
وه چگونه یار خود کردی قیاس...
با من پیر نحیف فس فسی...
برمشامت بوی انبر میرسد؟....
بی پدر من در گذر دادم ( ....) ....
بعد از آن، بهجت ز کوی یار رفت...
تا نگردد دیگر عاشق بر کسی ....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.