چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
آخرین اشعار ناب وحید بهجتیان اصفهانی (بهجت)
|
خوش قامت ومشکین سر وپر مهر ومرام است ....
شیرین سخن ورند وسخنگوی بنام است....
بسیار سخن گفته ودر سفته در این شهر....
بر جمله مریدان غزل همچو امام است...
از بس که برای همگان نغمه سروده...
صد مرغ سحر بر سرکویش لب بام است....
چون میدهد او طرح عمارت به بزرگان ....
پر مایه و دارنده ومحبوب عوام است....
بر لعل لب یار ، زند بوسه فراوان ...
کیفش سر جا بوده وعیشش به مدام است...
تا او گذری میکند از شهر ودیاری....
تا چند گهی عطر وجودش به مشام است....
سیمین بر ومشک انبر ومقبول خلایق...
بس محترم و دلبر و والا وگرام است....
بهجت چو به وصفش بسراید غزلی را.....
حتما پس آن وصف یکی شکوه و دام است ...
گویا که به شعر خود مرا سخره گرفتی ....
ازمن به تو ای دوست ،یکی پندوپیام است ...
زین پس چو بخواهی ز بزرگی بسرایی...
این نکته بیاموز که اول قدمت ذکر سلام است...
ای تازه به دوران، که پست زلف بلند است ....
بهجت به خیالت، که ترسیده ورام است؟....
در کشمکش وفتح میادین رقابت ....
زنهار که شمشیر برون آمده از کنج نیام است ....
فردا که شود میبردت سوی خرابات .....
وانگه بخوراند به تو زهری که به جام است....
با خشم زند خرمن آن یال کمندت...
اندر پی آن نصب یکی زین ولگام است...
زان پس بکند حلقه سیماب به گوشت ....
مردم همه فهمند که شاه وکه غلام است....
ای طفلک نوپای از این پس چه سرایی؟....
گفتار قدیمیت، که ناپخته وخام است....
آن گونه که تو در سخنت قافیه بستی ....
از باد شکم بوده وسنگینی شام است....
بربند همی رخت خود از شهر ودیارم....
در مکتب ما معر تو بس معص وحرام است...
گل در بر ومی در کف ومعشوق به کام است ....
اینگونه کلامی، مرا شان ومقام است...
بهجت که بود ساقی میخانه رندان ....
چون بار دگرخشم کند، کار تمام است....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.