چهارشنبه ۳۰ آبان
وضعیت قرمز شعری از مهناز چالاکی
از دفتر از حنجره تا پنجره نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۴:۳۱ شماره ثبت ۳۲۸۲
بازدید : ۱۰۹۴ | نظرات : ۲۵
|
آخرین اشعار ناب مهناز چالاکی
|
در من خلوتی بود بکر
که از شب تغذیه می شد
تو آمدی
آنگاه که چشمانم آبستن دردبود
زندگی را
خاک ،خمیر ، خاکستر می نگاشتم
ودر برکه خشکیده تردید
جستجو میکردم
راهی برای بهتر زیستن !
تو آمدی
مرا در سرزمین بازوانت
در پناه بوسه ای
در بن بست وسوسه ی پراشتیاق
به شرم نخستین سفر
به انتهای سفر بردی .....
انگار حق با آینه بود
حضورت از دور
وسوسه ام کرد
نزدیک شدم
درساحل دستهای بارانی ات
جایی برای خوابیدنم
نبود
دیگر فرقی نمی کند
چه باران ببارد
چه تو گریه کنی
من
برای همیشه چترم را
گم کرده ام ....
جمعه ، ساعت دو عصر
با اعلام وضیعت قرمز
خواب را از رویای سپید من گرفته اند
دیگر نگاهم را
به بستر پرهیجان عشق
به بازوان پرحرارت تو
هدیه نخواهم کرد...
باز چه زود آمد
فصل تنهایی و بی کسی !!!
باید به مادرم بگویم
کفن چرک مرا آب بکشد
و
مویه های غریبانه خودرا
آغاز کند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.