کاش می ماندی
ناگهان بال گــــــشودی ..؛ به یقین فهمیدی ..؟
کین جهان جُز قفسی نیست ؛ کزو کوچیدی
قطع وابستگی ات گوش زمـین را کر کرد
پرگرفـــتی به سَـما دست خُـــدا بوســـــیدی
ای بـــــهاری ترین اقــمـــار کرانهای غزل
رنگ پائـــــیــز شدی زرد رَدا پوشــــــیدی
در همین لحظه که نامت به زبان جاری شد
چشمه گردیـــدی و از قلب همه جوشــــیدی
سوگوارتو ، پریشان دلِ یک انجمن است
کاش می مانـدی و این واقـعـه را می دیدی
رفتنت ضایعه ی مُلک غزل بـــود ؛ "سلیم"
واژه ها تـشـنه و تو اَبـر ؛ کُجـــا کــوشـیدی
مانـده دلها همه در حسرت دیـــدار، ای گل
رفتی آسوده در آنسوی زمـــان روئـیــدی
ناگـهـــان بال گــشودی ؛ به یقین فهـــمـیدی
که زمین جز قـفـسی نیست ؛ کزو کوچـیدی
**
پیرنظر "سلیم" 23/9/93 بداهه امروز
دوستان گرامی وبزرگوار در سوگ بانو سمیرا رحمانی تراوش شد چون غزل بداهه بود دست به ترکیبش نزدم کاستیهایش را نایده بگیرید لطفاً
روح بانو شاعره خانم سمیرا رحمانی شاد ویادش گرامی باد ......