رفتی.. کجا. که. مارا. تو. تنها. گذاشتی
چشمان ما در انتظار به تماشا گذاشتی
دلهای عاشقان تو، به همراه برده اید
اندر مقابلش تو هجر به ما جا گذاشتی
در انتظار دیدن تو ببین چه میکشم
مقصود چیست که همه را تنها گذاشتی
دادی مرا تو وعده ملاقات خویش را
از یاد رفت که جای ملاقات کجا گذاشتی
گفتی که زود میآیم چه شد ؟ چرا ؟
مارا به انتظار دیدن رخت وا گذاشتی
تنها به انتظار تو من نیستم یقین
در انتظار خویش همه همرا گذاشتی
مجنون صفت کسان همه درانتظار تو
این انتظار تو بر دل لیلا گذاشتی
هجرت به دل نشست غمین شد دلم
چون لاله ای که در دل صحرا گذاشتی
فکرم نمیرسد کجائی و در چه حال
رازی عجب به وجه معما گذاشتی
گویند از طریق چاه تو غایب شدی
ای مخبر خبر ، خبر بی جا گذاشتی
از رفتنت به چاه چنان منکرم به حق
شاید که پا به پای مسیحا گذاشتی
کذب است خبر که زسرداب یا به چاه
ای مدعی تو خرافات به دلها گذاشتی
گر عاشقی به او ، تو حذر کن از این خبر
معشوق را از این خبر تو تنها گذاشتی
دانی که مرقد زهرا(س) کجاست گمنام
شاید که دشمنان بگویند همین جا گذاشتی