سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        حزب شیطان

        شعری از

        محمد حسین پژوهنده

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ آبان ۱۳۹۳ ۰۳:۰۳ شماره ثبت ۳۱۷۶۸
          بازدید : ۴۳۴   |    نظرات : ۶۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد حسین پژوهنده

        به‌ قربان‌ شه‌ لب‌ تشنگانم‌
        که‌ از یادش‌ شرار افتد به جانم‌ 
        که‌ بشنیده‌ امیری‌ با چنان‌ فرّ
        چنین‌ گردد بدون‌ یار و یاور
        که‌ گوید ای گروه نامسلمان‌!
        چه‌ کردم‌ با شما ای‌ تیره بختان‌؟
        که‌ بر من‌ سخت‌ بگرفتید ره‌ را
        نشاید دود گیرد راه‌ مه‌ را
        منم‌ ثِقلی‌ ز ثِقلین‌ پیمبر 
        که‌  فرمود او مکّرر در مکرّر:
        پس‌ از من‌ عترت‌ و قرآن‌ شمارا
        بویژه‌ عترتم‌ شمع‌ شب‌ آرا
        مگر پس‌ سبط‌ پیغمبر نیم‌ من‌ ؟
        و یا خود، زاده حیدر نیم‌ من‌ ؟
        مگر مامم‌ نه‌ زهرای‌ بتول‌ است‌ ؟
        که‌ او دردانه‌ وجان‌ رسول‌ است‌
        نواهای‌ «حُسَین‌ مِنّی‌» او
        نیاورده‌ مگر بر قلبتان‌ رو ؟...
        الا ای پیروان حزب شیطان
        نباشد گر شما را دین و ایمان
        ‌و پروایی ندارید از قیامت
        شوید آزاد از بند ملامت 
        شما کشتید یکیک‌ یاورانم‌ 
        نمانده‌ در حرم‌ جز کودکانم‌ 
        چنان‌ بی‌ آبی‌ اندر کودکان‌ است‌ 
        که‌آه و ناله شان‌ بر آسمان‌ است‌ 
        کنیدم‌ رحمی‌ و آبی‌ دهیدم‌ 
        که‌ دل‌ از زندگی‌ دیگر بریدم‌ 
        مگر دادند آقا را جوابی‌ 
        و یا دادند اورا جرعه‌ آبی‌ 
        نه‌ واللّه‌، سنگی‌ آمد بر جبینش‌
        و بشکستند فرق‌ نازنینش‌
        به‌ جای‌ آب‌ خون‌ از گونه‌ جاری‌
        به‌ جای‌ آه‌ گوید شکر باری‌ 
        خدایا در ره‌ خشنودی‌ تو 
        سرم‌ چه‌ تا شود سودایی‌ تو 
        سرم‌ چه‌ پیکرم‌ چه‌ اکبرم‌ چه‌ 
        علمدارم‌ چه‌ طفل‌ نوبرم‌ چه‌ 
        چه‌ زینب‌ چه‌ سکینه‌ چه‌ ربابم‌ 
        و آن بیمار در رنج و عذابم‌ 
        همه‌ بادا فدای‌ راه‌ دینت‌ 
        ندارم‌ غیرجان‌ همراه‌ دینت... 
        پژوهنده رها کن این‌ چکامه
        که‌ سوزد نامه‌ از طغیان خامه‌. 
        محرّم،‌1352  قاین‌. 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3