در سرزمین قلبم عمریست داغدارم
امشب که درد آمد پاییز شد بهارم
از میوه های نورس حتی نچید طوفان
محصول فصل عشق است این باغ پرانارم
کابوس لحظه هایت باید به خوابت آید
مجبور می شوم آه ! تا صاحب اختیارم
من مرده ام همینجا جایی کنار خورشید
در سوگ خود به غمها امسال هم دچارم
در جست و جوی خویشم گم کرده ام خودم را
بگذار جای گلها آیینه بر مزارم