پنجشنبه ۲۰ دی
|
دفاتر شعر حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
آخرین اشعار ناب حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
|
مشکِ دلسوخته تا دوشِ علمدار افتاد
باز انگار دلِ فاطمه از کار افتاد
کودکان تشنه ی یک قطره ی باران بودند
ابرها تشنه تر از هر چه بیابان بودند
مشک بر دوش و به دستش عَلمِ ایمان بود
گرچه لب تشنه ولی مستِ میِ جانان بود
گرچه در جنگ همانند پدر ، حیدر بود
لیک یادآورِ ساقی ز میِ کوثر بود
زد به قلبِ سیهِ شب زدگان مثلِ شهاب
آسمان تشنه ی رفعِ عطشِ طفلِ رباب
در دلِ دشمنش از هیبتِ او واهمه بود
ذوالفقارِ دگری منتقمِ فاطمه بود
آب در تشنگیِ بوسه به دستش می سوخت
دشمن از هُرمِ نفسهاش در آتش می سوخت
از دلِ سنگدلان رفت و لبِ نهر رسید
گشت قلبِ همه ی اهلِ حرم پر ز امید
بس عطش بود که احساس به فریاد آمد
ناگهان تشنگیِ اهلِ حرم یاد آمد
گفت با خود: « همه عطشان و تو گردی سیراب؟
زود برخیز و لبِ تشنه ی مولا دریاب !»
ماند در حسرتِ بوسیدنِ لبهایش ، آب
مثلِ یک تشنه که افتاده به دنبالِ سراب
خواست سقا که دگر سوی حرم برگردد
پیشتر زانکه عطش چیره به اصغر گردد
حمله کردند به شیر از همه سو کفتاران
دین فروشان همه دنیا طلب و می خواران
ناگهان بادِ خزان آمده و کرد جدا
برگی از دفترِ آزادگی و عشق و وفا
دستها را ز تنش کرد جدا تیغِ ستم
دسته ی مشک به دندان و روان سوی حرم
دشمن از غیرتِ عباس سرا پا گله بود
آه از چشم ، که در تیر رسِ حرمله بود !
آه از مشک ... از آن تیر که شد چلّه نشین ...
گشت شرمنده ز آبی که چکیده به زمین
آرزویش همه آن لحظه شده نقشِ بر آب
سینه ی خاک برای بدنش در تب و تاب
تا که سقا به دلِ سوخته بر خاک افتاد
ناگهان زلزله در عالمِ افلاک افتاد
-:« ای برادر تو دگر حالِ برادر دریاب
گرچه شرمنده ی اهلِ حرمم ای ارباب»
-:« آه ... داغِ تو برادر کمرم را بشکست
تیر در چشمِ تو یا سینه ی تنگم بنشست؟ »
آه ... با بال و پرِ عشق و وفا از دلِ خاک
کرد پرواز و دلِ خلقِ جهانی شده چاک
بر لبِ مادری از داغِ غمش زمزمه بود
«زاده ی امِّ بنین و پسرِ فاطمه بود»
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.