چهارشنبه ۲۸ آذر
خاموش شعری از نیما
از دفتر نوای تار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ ۰۹:۱۰ شماره ثبت ۲۹۹۵۳
بازدید : ۴۴۷ | نظرات : ۲۴
|
|
ای روزگار
ای خوش ایام مانده به یاد
این شیدای خسته ز جان
مدتی است گشته خموش و رفته ز یاد
انداخته سر در گریبان و کشیده نقاب
گشته پایبند عزیزان رفته به خواب
سوت و کور است
بیابان شب در فریاد غروب
ای دریغا مینای مستی ز باده را
که شکسته خلوتگه م
ز صهبای رزان را
چون ساغر خون بر دیده
افکارخسته و احساس در فاصله
به انتظار ندای همنفسی ز باران
افسوس و یکنواختی حسرتی
ز رویای فراموش نشده ی گشته خزان
در انجماد فصل سرما
ز گرمی اندوه و سایه سکوت
به خود می شکنم
اختیاری بود
رفته ز دست
دور گشته ترنم نگاهی ز چشم ترم
بشکسته بادبانی است
نگاه خسته ام
بسان زورق رفته به آب
نهان ز نظر در سیل اشکهای بارانی ام
نسیم دلکش ساز و نوای نی اش
کرده پریشان و لرزان خاطرم
من ز ابهام این تنهای
به کنجی خزیده ام
و چشم کرده ام گوش
به نغمه ای حزین
که می خواند مرا خاموش!!!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.