تا جمعِ مزدوران چو مور، نزدیکیِ شيطان رسيد
يک گله گرگِ وحشي از، ستمگران آمد پديد
انگار رگِ غارتگران، از ريشه انسان نبود
مانند گرگِ وحشي و، ستمگر و پست و پليد
نفرين تمام گله را، اسيرِ دنيا کرده بود
از ترسِ جان چون موشِ کور، هر سو هراسان ميخزيد
قلاده هاي گله را، چنگال شيطان دست گرفت
دنبال خود روي زمين، هر سو که ميخواست ميکشيد
يک قطره در خونِ لعين، انسانيت پيدا نبود
هر جا که دستش ميگرفت، افتاده را هم ميدريد
در جای جای سرزمین ، لعنت نثار ظالم است
نفرين بر آن افکارتان، الحق که مشتي کافريد!
در حيرتم پيش خدا، شرمِ شما از کرده چيست
هرگز نميبينم کمی، فهميده و انسان شويد
روي شما شاهان سياه، پيش خدا آلوده است
با ظلم و زور بر ملت از، حق بشر دم ميزنيد!؟
يکباره بر خيزيد و با، چشمان شور و کورتان
فريادِ مظلومانه را،در زيرِ ظلمت بشنويد
اين قده سرخورده را،لايق اين دنيا که نيست
ام الفساد صحنه را،بايد که زود آتش کشيد
دستان ناپاکای و زور، هر دم فراتر ميرود
اما خدا هر بنده را، مانند خود پاک آفريد
پ ن...
باسلام خدمت شما استادان و شاعران بزرگوار...
بااینکه اشکالات زیادی دارم ولی دلم طاقت نیاورد این شعرو نگم...
با نقد و نظرات شما امیدوارم بتونم اشکالاتم رو حل کنم..
سپاس...