سه شنبه ۴ دی
سیاه شعری از پگاه بنوان
از دفتر عبور نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ ۱۴:۵۹ شماره ثبت ۲۹۸۷۴
بازدید : ۳۹۳ | نظرات : ۲۸
|
آخرین اشعار ناب پگاه بنوان
|
کجاست شال سیاهی که به گردنت می آویختی
در گورستان چشمهایت دفن شد
آخرین مسافر تراژدی اسف بار عمرت
و لرزش های خفیف سینه ات پوسید
هزار بار خیره ماندی
بر تصویر مردی که خاک می ریخت
بر استخوانهایت پیچید
ریشه های درخت بیدی که کاشته بودند
و مامن کرم های لوله ای سرخ شدی
فشارهای ساده انگشتانم بر شقیقه هایت را به خاطر بیاور
وقتی خون به هیچ کجا راه نمیافت...
دیگر پرستوها از لبانم به گونه هایت کوچ نمی کنند
دیگر کودکانت برروی سینه ام جان نمیدهند
دیگر بخار تنم در فضای اتاقت نمیکجاست شال سیاهی که به گردنت می آویختی
در گورستان چشمهایت دفن شد
آخرین مسافر تراژدی اسف بار عمرت
و لرزش های خفیف سینه ات پوسید
هزار بار خیره ماندی
بر تصویر مردی که خاک می ریخت
بر استخوانهایت پیچید
ریشه های درخت بیدی که کاشته بودند
و مامن کرم های لوله ای سرخ شدی
فشارهای ساده انگشتانم بر شقیقه هایت را به خاطر بیاور
وقتی خون به هیچ کجا راه نمیافت...
دیگر پرستوها از لبانم به گونه هایت کوچ نمی کنند
دیگر کودکانت برروی سینه ام جان نمیدهند
دیگر بخار تنم در فضای اتاقت نمی پیچد
بوی نم خاک گرفته است تار موهایی که روی پیشانیت میریخت
عشق را حسرت را مرا و دیوانگی را در گوشهایت تلقین کن
و خدا را در پارچه ای که روی سینه ات گذاشته اند جستجو پیچد
بوی نم خاک گرفته است تار موهایی که روی پیشانیت میریخت
عشق را حسرت را مرا و دیوانگی را در گوشهایت تلقین کن
و خدا را در پارچه ای که روی سینه ات گذاشته اند جستجو
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.