يکشنبه ۲ دی
سونامی غمهایم... شعری از سعید مطوری (مهرگان)
از دفتر غمنامه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۰۳ شماره ثبت ۲۹۰۶
بازدید : ۱۰۸۷ | نظرات : -۱۳
|
دفاتر شعر سعید مطوری (مهرگان)
آخرین اشعار ناب سعید مطوری (مهرگان)
|
تصویر دورترین یک خاطره
می خواند مرا از یک پنجره
پرده های ضخیم ونفس گیر
دستانم یارای برداشتن نبود
دستانم در سمتی از طلوع خورشید یخ زده
سایه خنجر به دست
در کمین لحظه ها نشسته
تو ای نور من سرما زده ام
استخوان هایم در سونامی غم هایم
زاویه از دست داده
زلزله در اندامم وامواج خروشان
آهای برایم پیراهنی گرم بیاورید
خیسم از درد
می لرزم ، تنم سرد ،سرد
دندانم در آغوش هم فشرده اند
لب هایم زرد
خونش را خفاشان غم ربوده اند...
سخت است ناله های یک مرد
سخت است کبوتری بدون بال به بالا انداختن
در هنگامه ی سقوط
زمین را با درد در آغوش گرفتن
بر می خیزم نگاهی به دور
همیشه از دور لحظه ها زیباست...
سعید مطوری/مهرگان
از دفتر غمنامه
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.