سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      معشوقم!

      شعری از

      اندیشه شاهی

      از دفتر شعرناب نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۸:۴۸ شماره ثبت ۲۸۵۹
        بازدید : ۸۲۱   |    نظرات : ۲۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر اندیشه شاهی




      معشوقم میدانی؟

      امشب انقدر شاعرانه هستم که تنها سایه ،
      سایه تو را کم دارم
      باتو هستم اما در خواب و رویا ها
      اه! که سراپا با تو ام با بوسه های عاشقانه ات دیوانه میشم!
      خون تو در رگ رگ من جاریست ،
      جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
      عزیزم
      زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
      ما مطهر شده ایم ،
      پیش رو راه رسیدن به هدف های مان است

      معشوقم خواهش میکنم از راهی دور
      سبد معذرتم را بپذیر ؛
      کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده
      خانه دلم از تو است هنوز هم اما اینجا ، جای بکریست هنوز ،
      پر سبزینه و ریحان و غزل ،
      پر تکرار گیاهان نمو ،
      پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
      پر از ګل های یاس و بنفش.
      داخل خانه دلم برګرد منتظرت هستم ؛
      جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
      من به دل تو راز رسیدن دارم ،
      من به دل تو ثروت هنگفت عدالت دارم ،
      همان لحظه فهمیدم اگر در باران ،
      چتر خود را به کسی بخشیدم؛
      توشه رفتنم از لطف و عشق تو آکنده ست
      خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
      حکمتی در کارست

      معشوقم!
      سبد معذرتم را بپذیر این کودک دیوانه توانست همین کار را انجام دهد از این فاصله ها در میان مان ؛
      میدانی عزیزم اولش حرف زندم ، بعد اش
      آنقدر شاعر شدم که تنها احساست با من بود ؛
      تنها تو کم دارم امشب،
      تیشه عاقبتم را بدهید
      آنقدر ساده سخن میگویم ؛
      که اگر یکنفر از کوچه های دلم ګذر کند ،
      هی زمانه و دل و دلداده روی هم بیند

      معشوقم میدانی که فعلا
      ساعت وقتی خواب است
      - و من و پهنه کاغذ بیدار
      روی تو در نظرم نقش نخست ،
      و این دنیا و این زمانه شاهد دیوانگی ؛اندیشه؛
      همه دانست ؛
      که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
      که اگر از صف فردوس برین ،
      طیفی اندازه صد نور میسر سازد
      من به آن طیف نبخشم ، تاری از مویت

      معشوقم
      بازهم ،
      سبد معذرتم را بپذیر
      امشب آنقدر شاعرم برایت که نمیدانم کی ،
      واژه ات راهی شعرم شده است
      لحظه ای گوش بکن به فریادم به هق هق ګریه هایم ،
      این شعرم برایت یک موذن مست است
      آنقدر خوب اواز میخواند که ،
      گوئی من امشب به دیدارت امدم
      خوش حالم اما ؛
      طرح زیبایت را دیګر هیچ گاهی نمیتوانم ببینم ،
      نمیدانم در کدام سیمای تو را جوئید

      معشوقم

      نمیدانم چرا بعد از مدتها من این مسئله را فهمیدم ؛

      خیلی درد دارد دوری ات!
      معشوقم اخر چرا نمیدانی که
      امشب آنقدر شاعرم که زمین ،
      در پی زمزمه ام مست شده ست
      سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
      گوشهایش به من آویزانند
      آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
      از پس سینه برون آمده باز
      او نگاهش به من است
      من نگاهم به قدم رنجه تو
      آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
      روح روحانی تو حال مرا می فهمد


      معشوقم!
      ایا میدانی که عشقت ؛ بارش احساس به روی ذهنم است؟
      ایا میدانی که عشقت ؛ لمس بوسه هایت به لبهایم است؟
      ایا میدانی که عشقت ؛ مظهر نو در دلم ، در حیاتم است؟
      ایا میداین که من امشب به یادی عشقت ، بخود می پیچم
      بعد از امشب شاید ،
      نقش اعجاز تو را طرح زنم

      معشوقم
      ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
      یا مرا چوب تادب بنواز ؛
      یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر

      معشوقم
      لذت صبح مجدد در اغوش توست،
      میروم تا با آب در رویا هایم، غسل آزاده شدن باب کنم
      دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
      \" کعبه ام مثل نسیم ،
      میرود باغ به باغ ،
      میرود شهر به شهر
      تمام ثروتی زندګیم همان بوسه هایت است که از تو یادګاری دارم با خودم!


      معشوقم

      از سر کودکی من بگذر ،
      من دیګر ان کودک نیستم که بودم ان زمان برایت؛
      باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
      شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
      \" به خدا می دهمت عاریه وار ،
      آری عاشق شده بودم این بار؛

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1