يکشنبه ۲۷ آبان
زبان اشک .... شعری از محمد_نوروزی
از دفتر نازنین نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۲۰ شماره ثبت ۲۸۴۶۷
بازدید : ۵۲۵ | نظرات : ۲۸
|
آخرین اشعار ناب محمد_نوروزی
|
چسان از دوری و دردش سرم را شادمان سازم
در این غربت سرای غم برای دل مکان سازم
کجا خاموش میگردد شرار عشق او در من
نمی فهمم زبان اشک که اورا همزبان سازم
چقدر با یاد رویش من فغان و ناله ها کردم
که از ابر غم آهم برایم سایبان سازم
نداشتم گوشه ی این باغ هوای عطر زلفش را
چه کرد ابر بهار با من که با باد خزان سازم
ندارم من دگر امشب تمنای لب لعلش
روم جای دگر فردا برایم آشیان سازم
نوشتم از جفای او سرود درد غربت را
مرا آهیست در سینه که شعرم جاودان سازم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.