سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 4 اسفند 1403
    24 شعبان 1446
      Saturday 22 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۴ اسفند

        رشوه ی حلال - دهکده جهانی

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۲۵ شماره ثبت ۲۸۴۶۵
          بازدید : ۳۹۷   |    نظرات : ۳۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

        دوبیت برای تلنگر : رشوه ی حلال !
                         تند می رفتم به راهی در شمال
                         ایستم داد افسری با قیل و قال
                         مؤمن از من مبلغی بگرفت و گفت
                          باش راضی ، رشوه را هم کن حلال !!
        دهکده ی جهانی
        عاقبت شیشه ی تردید شکست
        عاقبت بوته ی تصمیم ، در این دهکده بر بار نشست
        قرن ها بود که این آبادی
        همه ی دنیا بود
        هر کسی می آمد ، رفتنش اینجا بود
        دور آبادی ما
        بود محصور به دیوار سیاهی سنگی
        حرمت این دیوار ، حرمت مادر بود
        دیو سنگیّ و بلند ده ما بی در بود
        سخت و بی روزن و یکپارچه سرتاسر بود
        گرچه بود این دیوار ، مایه ی دلتنگی
        ماندن اینجا  فرهنگ ،،،
        و عبور از دیوار ، اوج بی فرهنگی
        ... تا که روزی آمد ، قاصدی پنهانی
        خبر از بیرون داد ، به همین آسانی
        با همه مردم ده ، صحبت از دریا کرد
        قصه ها از دشت و ، دمن و صحرا کرد
        قلبها را لرزاند ، چشمها را وا کرد
        خوابها را همه شب ، غرق ِ در رویا کرد
        کد خدا تا فهمید ،
        بی امان فرمان داد
        قاصدک را ببَرید ،
        و زبانش ببُرید
        بعد ِ چندی اما ، بر سر هر بامی ، قاصدک هایی چند
        بی هراس از بردن ، بی هراس از مردن ، قصه ها می گفتند
        پیر ها می دادند ، به جوانان هشدار
        گاه با موعظه ، گاهی اخطار:
        گذر از این دیوار ،
        گذر از خوبیهاست . و سرانجامش نیست ، بی گمان جز آوار
        ترس ِ از  این آوار ، همچنان کوه یخی
        سالها حافظ دیوار سیاه ده بود
        در گذر گاه زمان
        یخ این اندیشه ، کم کمک با نفس گرم همین قاصدکان
        آب شد
        کوچک و کوچک تر شد
        و از آن سیلابی ، شد و بر پیکر دیوار افتاد
        راهِ رفتن وا شد
        رد پای دگران ،
        پشت دروازه ی ده پیدا شد
        زندگی همسفر رویا شد
        و ده کوچک ما
        وصل زنجیر به هم بسته ی این دنیا شد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2