سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        رشوه ی حلال - دهکده جهانی

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۲۵ شماره ثبت ۲۸۴۶۵
          بازدید : ۳۹۱   |    نظرات : ۳۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

        دوبیت برای تلنگر : رشوه ی حلال !
                         تند می رفتم به راهی در شمال
                         ایستم داد افسری با قیل و قال
                         مؤمن از من مبلغی بگرفت و گفت
                          باش راضی ، رشوه را هم کن حلال !!
        دهکده ی جهانی
        عاقبت شیشه ی تردید شکست
        عاقبت بوته ی تصمیم ، در این دهکده بر بار نشست
        قرن ها بود که این آبادی
        همه ی دنیا بود
        هر کسی می آمد ، رفتنش اینجا بود
        دور آبادی ما
        بود محصور به دیوار سیاهی سنگی
        حرمت این دیوار ، حرمت مادر بود
        دیو سنگیّ و بلند ده ما بی در بود
        سخت و بی روزن و یکپارچه سرتاسر بود
        گرچه بود این دیوار ، مایه ی دلتنگی
        ماندن اینجا  فرهنگ ،،،
        و عبور از دیوار ، اوج بی فرهنگی
        ... تا که روزی آمد ، قاصدی پنهانی
        خبر از بیرون داد ، به همین آسانی
        با همه مردم ده ، صحبت از دریا کرد
        قصه ها از دشت و ، دمن و صحرا کرد
        قلبها را لرزاند ، چشمها را وا کرد
        خوابها را همه شب ، غرق ِ در رویا کرد
        کد خدا تا فهمید ،
        بی امان فرمان داد
        قاصدک را ببَرید ،
        و زبانش ببُرید
        بعد ِ چندی اما ، بر سر هر بامی ، قاصدک هایی چند
        بی هراس از بردن ، بی هراس از مردن ، قصه ها می گفتند
        پیر ها می دادند ، به جوانان هشدار
        گاه با موعظه ، گاهی اخطار:
        گذر از این دیوار ،
        گذر از خوبیهاست . و سرانجامش نیست ، بی گمان جز آوار
        ترس ِ از  این آوار ، همچنان کوه یخی
        سالها حافظ دیوار سیاه ده بود
        در گذر گاه زمان
        یخ این اندیشه ، کم کمک با نفس گرم همین قاصدکان
        آب شد
        کوچک و کوچک تر شد
        و از آن سیلابی ، شد و بر پیکر دیوار افتاد
        راهِ رفتن وا شد
        رد پای دگران ،
        پشت دروازه ی ده پیدا شد
        زندگی همسفر رویا شد
        و ده کوچک ما
        وصل زنجیر به هم بسته ی این دنیا شد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5