به یاد اخوان عزیز هرچند این زمستان در مقایسه با زمستان اخوان به تابستان بیشتر می ماند !!!
در ضمن من هیچ آشنایی کلاسیک با قواعد شعر نو ندارم و دوست دارم کارم را با دید موشکافانه نقد و مرا راهنمایی کنید
زمستان
باز هم پنجره ها بسته شده .
باز هم تیرگی و سردی و ابر .
و دلی ،
که ز اعماق وجودش به تو وابسته شده ،،،،
ولی از فاصله ها ............. خسته شده.
و دگر باره زمستان آمد .
که به وصفش اخوان شهره شده است (شدست).
وچه زیبا گفته است (گفتست)،
شرح تنهایی و سرما و پریشانی وترس .
گوئیا خوبی هم ،
همچو این کهنه درختان بلند ،
به زمستان خفته است(خفتست) .
من بدنبال شمیم گل یاس ،
سبزی دشت و دمن ،
و خرامیدن تو روی چمن ،
بوسه ای پر احساس ،
و نگاهی تهی از ترس و هراس ،
که به تاریکی این فصل سیاه ،
همه چون خاطره ای کهنه شده ،
و به صندوق فراموشی شب ،
مهر و سر بسته شده ،،،،،،،،،،،،
چشم در راه بهارم .
و طلوعی تازه .
که به تکرار بسازم همه روز ،،،،
خاطرات گل یاس .
.
.
پرسشی دارم من .
پرسشی پنهانی .
گرچه آنرا کم و بیش ،،،
گل من ، می دانی .
ای تو همدرد زمستانی من ،
ای که آگاهی از این درد و پریشانی من ،
نکنی فاش ِ کسی ،
پرسش پنهانی من :
که به گوش من و تو ،
تا به کی نغمه شومی ز جدایی خواندن ؟؟
بی گمان ،،،
تا ابد ظلمت و سرما نتواند ماندن .
ولی آیا دهدم عمر کفاف ،
که دگر باره ببینم به بهار ،
همه عالم شده خوش نقش و نگار ؟
و به دور از خس و خار
فارغ از ترس نشینم بر یار ؟