روز اول آمدن با گریه بود /ذوق و شوق مادرم هم گریه بود
خردسالی را به گریه سر کنم / چون پدر آن روزگاران جبهه بود
نوجوانی حسرت یک روز خوش /کار بود و درس بود و زججه بود
در جوانی عاشق لیلا شدم /من جنونم های های گریه بود
روز وصلم از سر شوق وصال / خنده های ناب من با گریه بود
زندگی با گریه های لعنتی /عشق من در قصه ها افسانه بود
روز ترکم گفته است آن جان دل / اشکهای خلوتم نادیده بود
رفت او و این دلم تنها گذاشت /من گمانم از دلم آزرده بود
حال من تنها شدم سوختم /در خیالم جان من پروانه بود
در درختی برگ بودم باد شد / شاد بود از او جدایم کرده بود
من به زیر پای او عمرم گذشت / خاطراتم را کسی هم خوانده بود ؟
روی او هرگز ندیدم بعد ترک /قلب من از دوریش در مانده بود
خواستم تا دوریش باور کنم / این دل من ریشه ای افکنده بود
بس که من جان را به پایش ریختم / ریشه هایم تک درختم کرده بود
سیاوش راد
زندگی را با گریه شروع کردم خردسالی و نو جوانی را گریه کردم عاشق که شدم گریه کردم در طول مدت زندگی مشترک از غمهایش غمگین شدم و گریه کردم و از خرسندیش به وجد آمدم گریه کردم خواست که جدا زندگی کنیم گریه کردم روز جدائی اشکهایم سیل بود او هم گریه می کرد ما توافق کردیم تا آخر عمر عاشق هم باشیم
اکنون دیگر گریه نمی کنم فقط بغض می کنم