روزی رسید مردی و جوشی نمود
بر سر همسرش خروشی نمود
همسر بیچاره کمی گوش کرد
گریه آهسته و خاموش کرد
باز ولی دید که هی مرد گفت
پس زن خانه رو به او کرد گفت
تا وقتی بود دوره محرومیت
دنبال صلح بودی و محبوبیت
پی حق مسلمت می گشتی
وقتی سهم عدالتی نداشتی
حالا که از آب و گلت گذشتی
بمب اتم رو سر من گذاشتی؟
خیالته کاری با تو ندارم؟
فک می کنی حق وتو ندارم؟
خوبه برم دیگه نباشم اصن؟
می خوای برم پیش داداشم حسن!
تنها بشی می فهمی تنها کیه
حمالی کردن واسه آقا چیه
وقتی دیدی اتو سیمش خرابه
لباسای کثیفت توی آبه
وقتی دیدی سماورت خاموشه
چایی پارساله هنوزم توشه
وقتی دیدی خونه بو گند گرفته
بچه رو همسایه رو بند گرفته
این یکی رو مدرسه کرده بیرون
اون یکی رو کتک زدن تو میدون
این یکی میگه من ناهار نخوردم
اون یکی میگه من بالا آوردم
اون یکی هم نق می زنه که خیسه
تازه می خواد عشوه برات بریزه
میفهمی که حقوق من یعنی چی!
تساوی بین مرد و زن یعنی چی !!
وقتی که تحریم شدی از پیژامه
چرک و کثیف شدی مث اسامه
همون رفیقت که همش باهاته
اونی که اهل اونیکی داهاته
می گن باباش لادن گنده لاته
همونی که رفیق نیمه راته
وقتی شدی درست همون قیافه
زشت و کثیف و چروک و کلافه
اونوقت می فهمی کی زورش زیاده
کی بود که این زندگی شد آماده
کی بود یه عمر برا تو سربازی کرد
کی بود یه عمر برات غنی سازی کرد