چهارشنبه ۲۴ بهمن
نقاشی شعری از مشکوة توکل
از دفتر شکوه ها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳ ۰۶:۵۴ شماره ثبت ۲۶۶۱۳
بازدید : ۵۵۳ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب مشکوة توکل
|
نقاشی (مشکوة توکل)
نقاشم و گذشته ز خود ، حال میکشم
دارم برای هرچه قفس بال می کشم
بر چهره ی عروس زمانه بجای خال
از داغ و درد ، حالت تبخال می کشم
یک باغ ِ پُر درخت به سر سبزی بهار
با میوه های نارس و بد ، کال می کشم
یک جاده میکشم که رَوَد تا درون باغ
در جای جای جاده دو صد چال می کشم
دیوار می کشم که ز حاشا بلند تر
دیوار را کنار خندق و گودال می کشم
یک کوه پشت صحنه که سر برده تا فلک
بر نوک قلٌه پرنده ، ولی دال می کشم
مردی کنار باغ که چشمش به میوه هاست
در سینه اش دلی که پُر آمال می کشم
بغضی گلو گرفته در اثنای حنجره
فریاد را برای نفس لال می کشم
طفلی کنار اوست ولی اینچنین چرا
آن طفل را زجور فلک زال میکشم
نقاشی ام شده طرحی به سبک ایسم
اسمش چه بود ؟ هان رئــــال می کشم
مشکات شاعر است به نقاشی اش چکار
با این سروده شهر به جنجال می کشم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.