جمعه ۳۰ آذر
آلزایمر شعری از صادق عماری
از دفتر چارپاره نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۷:۱۰ شماره ثبت ۲۶۰۲۶
بازدید : ۴۴۵ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب صادق عماری
|
دفتر چارپاره
آلزایمر
دست هایش چروک با صد رگ
سالمندی طبیعت انسان
پیر و فرتوت گشته آن مادر
از چه شد او به خانه ی پیران
=
ساک دستی تمام دارائی است
بست فرزند سفت در پایان
با کمی نان تر و شیرینی
تا رود خانه ی سالمندان
=
کرد او التماس از پسرش
تا بماند به نزد او آنجا
گفت در گوشه ای نشینم من
هم مزاحم نمی شوم اصلا
=
اشک از چشم او شده جاری
گونه هارا نمود خیس و تر
من برای نوه و فرزندم
دل من تنگ میشود پرپر
=
در جوابش چنین گفت پسرش
وقت تنگ است زود باید رفت
هم فراموش کار هستی تو
هم حواست که رفته است از دست
=
مادرش گفت جان من فرزند
من فراموش می کنم اما
تو چرا مثل من چنین هستی
یاد تو نیست خدمت من را
=
ضعف و زحمت کشیدم از حملت1
کودکی های تو گرفتاری
مدرسه رفتنت و تحصیلت
ازدواجت و بچه ها داری
=
تا شنید این سخن ز مادر خود
گفت مادر من از تو شرمنده
دیگر از بردنت که منصرفم
خانه ی تواست خانه ی بنده
=
آن پسر دست مادرش بوسید
تو فراموش کن چنان افتی 2
پاسخ مادرش چنین بوده
یاد من نیست آنچه را گفتی
1 – حمل یعنی بارداری و حاملگی
2 – افت یعنی کم و کاستی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.