لقمه ی داغ کباب و آنهم از نوع بناب
ماهی و میگون جدا ، و مرغ بریان بی حساب
ماست با موسیر و سالاد و دسر جنت مآب
از پلوهای مقرنس هریکی مملو به قاب
ساقی ئی اندر کنارت دختر سال یوروپ
چشم او یک سوی و سوئی جرعه ی جام شراب
در یکی باغ سراب و سفره ای از شعر ناب
پس بیاور شعر ناب و شعر ناب و شعر ناب
مهوشین روئی نشسته مَضربش تار رباب
یار دیگر می زند نی ، دلبری در پیچ و تاب
بلبلی بر شاخ گل ، شرمنده کرده هر غراب
گل به گل گوید خوشا این سالها عهد شباب
قُمپزی درکرده ای انگار یک عالیجناب
بوسه ها بر روی دلبر بیدریغ و پر شتاب
در یکی باغ سراب و سفره ای از شعر ناب
پس بیاور شعرناب و شعرناب و شعرناب
وز نسیمی که بخیزد از زلال و صاف آب
بوی عطر آید ؛ و بوی عنبر و بوی گلاب
نَم ز فواره زند پائین رود گردد حباب
گوید ای مهتاب امشب را به وجدانم نتاب
یار و من هردو ز عشق لافتی گشته مذاب
معتکف گشته ز آتش به درون رختخواب
در یکی باغ سراب و سفره ای از شعر ناب
پس بیاور شعرناب و شعر ناب و شعر ناب
مست گشتی از چنین وصفی عزیز شاعرم ؟!
وصف نصف عیش بودی حال رو دیگر بخواب
آنچه من گفتم فقط وردی است از یک فتح باب
یک درآمد ، یک خلاصه ، موجز و لبٌ لباب
پس ببخشا مشکلی پیش آمد و ختم کتاب
وای از تخریب اینترنت ز بحر العذاب !
در یکی باغ سراب و سفره ای از شعر ناب
جملگی کذب است و مهمل یا خیال است و به خواب *
* بگمانم دوستان به شعرها و نوشته های به اصطلاح طنز و نشاط آور بنده ی کمترین بیشتر تمایل نشان می دهند . باشد ! تا آنجا که نفسی می آید و توانی هست و در خدمتم ، بگیرید که آمد !