دفتر عشق من و هجر تو باز است هنوز
شرح اين قصّه رها كن كه دراز است هنوز!
رمز نام تو نهاده است به گنجينه من
خاطر از خاطره ها مخزن راز است هنوز
داغي از اخگر عشق تو به دل تا بنشست
دل از آنروي، درين سوز و گداز است هنوز
هر دو دروازه دل باز بود روز و شبان
دوخته بر ره تو چشم نياز است هنوز
تا فرود آيي و بازآيي و بنشيني باز
عرشهكشتي دل، ذروه ناز است هنوز
از شكوفه صفتي برتر از آن، ميخواهم
سقف احساس، پرآواي حجاز است هنوز
بو ز مهر آن بت من نقطه نهد بر دو و ده؟
تا شود دال هر آن قد كه فراز است هنوز
در شگفتم كه چسان بت شكن پار و كهن
در اَبَرشهر زمان پيكره ساز است هنوز!
ايونوس من و اي قبله و اي كعبه من!
عاشق عابد تو غرق نماز است هنوز
دل به آهنگ تو آهنگ و نوايي دارد
اين چه سازي است ز عشّاق كه ساز است هنوز؟
تا درآيي ز پس پرده هجران، دل من
بهتمنّاي تو پرحسرت و آز است هنوز
دست كوتاه من و ديدة مجنون همه شب
به سوي درگه آن بنده نواز است هنوز
سالها گرچه مرا از تو خبر نيست، ولي
دفترعشق من و هجر تو باز است هنوز.