بابا جون معلم
اتل متل یه بابا
یه بابای معلم
معلم مهربون
بابا جون معلم
استاد درس وبحث
خوب به ما ها یادداده
تاپسرا مرد بشن
توزندگی تک بشن
تا دخترا، مادرای خوب بشن
این آقای معلم میگه از اون زمونا
از درد ورنج اونا
این آقای معلم ده دوازه کیلومتر هر روزه راه می رفته
تا برسه مدرسه
خدا خودش می دونده
توی دل می خونه
این آقا ی ،دلسوزم
چه رنجایی که برده
صبور مثل کوهه
می خنده با خندهاش
میگه از اون زمونه
از زمونای دور،دور
از با بایش که مَرده
از مامان مهربون
میگه از اون قدیما
با نون خشک وپنیر
چگونه می شه خوندو
اون وقت به جایی رسید
بابا جون معلم شمع وجود همه اس
هرچه شما فکر کنین
بازم می گم خیلی کم
فرزندای بابا جون
خیلی خیلی زیادند
هرکدوم تویه کارند
این یکی که دکتر شده
اون یکیشون معلم
یکی توی کارخونه
اون دیگری مغازه
اون آقای مهندس..................
خلاصه :
از شماره بیرون
حالا نمونه دارم
آون آقای دکتر
همون که مهربونه
درد ودرمون میدونه
درس وحساب مشقش پیش آقاجونمه
اون آقابقالیه
همون که با انصافه
چگونه با دخل کم
بسازه قانع باشه
اون آقای مهندس
که هندسه می خونه
تکنیک خوب می دونه
آقا معلم اون
هس بابای مهربون
این بابای مهربون
توی همه عالما فرشته نجاته
توهر کاری چاره ای
دائم به فکر راهه
خوب می دونه با راهش
همه رفتند بالا
این آقا جون که می گم هفتادوچندسالشه
آه داره از زمونه
که افتاده توخونه
نه کس داره نه مالی
مونده با جیب خالی
بیماری بی حالی سوغات فصل اونه
اما قوی ومرده
دائم در نبرده
راه حل خوب می سازه
بیان حالا پیرشده
کمی زمین گیرشده
یاد از قدیما کنیم
راه خوشحالی اون
باهم پیداکنیم
من که می گم یک کلام احترام، احترام
تقدیم به پدر عزیزم درآغاز سال 93