شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
|
تا که در آمد ز در عالیجناب
مشرق دل سر زد از او آفتاب
چشم مرا بسته همی دید و گفت
مدعی عشقی آنگاه خواب
تا که شنیدم من از او این سخن
روی بدو کردم گفتم جواب
تا که نبینم رخ زیبای تو
بنده ز دیدن بکنم اجتناب
تا که نباشی به برم ای عزیز
هر چه ببینم همه باشد سراب
عیش دو عالم اگر آید مرا
چون تو نباشی همه باشد عذاب
کاخ سلیمانی اگر باشدم
بی تو شود بر سر و رویم خراب
زندگیم بی تو اگر سر شود
چهره بپوشم بروم در نقاب
دلبر و دلدار و دلارام من
تا که ز من این بشنیدی جواب
آمد و بنشست و دو سه بوسه داد
برد مرا تا بر عهد شباب
دست نوازش به سرم بر کشید
رفت پس از آن دگرم اضطراب
حال که پذرفت مرا آن عزیز
ملتزم او بشدم در رکاب
خوش بنوازید همه مطربان
دف و نی و بربط و چنگ و رباب
خامشی آغاز کن ای مرتضی
تو پس از این تا نشوی در حجاب
مرتضی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.