پیدا تویی پنهان منم
ساکت تویـی نارام و سرگردان منم
با دست احساست بگیر این پای چرخان در فلک
پشت زمین،بی بال و پر،انسان منم
در کار تو حیـران منم
آسان تویی مشکل منم
دریـا تـویی پـابست اندر گـِل منم
امّا شنو ، اینجا کسی می نوشد آه و نالـه ها
خالی ز هر کوئی و هر منزل منم
خونینتر از هر دل منم
ای وای ازین حال حضور
آشفـتـــــه بـازاری مــردان ظـهـور
فـریــاد ازیـن جسم نمـاز مـُـرده پـای خـاکها
بشکن رکوئی از تسلسل در عبور
تـکـــــــرارهـای دور دور
ایــن لات را آرام کـن!
بــا تیـــغ تیـــز ابـروانـت رام کـــــن!
البتّــه پـاگیــــــر نـگـاه سخت تـقدیـرت نـمـا!
یک بوسه ده آنوقت سوی دام کن!
آغوش خود اعدام کن!
مهلت به دیدارم بده
آگاهی از هــر گونه اسـرارم بده
ارزان نمی بخشنـد بـر عشّاق راز عـشق را
پس کوه غم بر دوش افکارم بده
یک خلوت آزارم بده
من حاضرم تا جان دهم
دل را به رسم عشق خون افشان دهم
مـن حـاضـرم در آسمـان دست تــــو بـــاران شـوم
بـر جـان شب، گلهای نــور افشان دهم
آن را که خواهی آن دهم
تعجیل کن مهلت کم است
قـدّ پـگاه از درد تـاریـــکی خـم است
یا هـوش از دادا ستـان چـون سـرخوشان مـاوراء
یا قدرتی ده که جدایی محکم است
در انـحصـــــــــار آدم است
***
شعر فوق، زلال عروضی قافیه دار پیوسته بوده و در طول ریتم موسیقییائی«مستفعلُن مستفعلُن»
با دخالت «مستفعلُن» میباشد:
مستفعلُن مستفعلُن
مستفعلُن مستفعلُن مستفعلُن
مستفعلُن مستفعلُن مستفعلُن مستفعلُن (سطر مادر)
مستفعلُن مستفعلُن مستفعلُن
مستفعلُن مستفعلُن