سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        وارثِ درد

        شعری از

        اسامه یعقوبی

        از دفتر ترانه های خستگی نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲ ۱۴:۴۹ شماره ثبت ۲۳۰۱۰
          بازدید : ۵۵۴   |    نظرات : ۵۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسامه یعقوبی

         
        هرجاکه از درد شنیدی  بدون که وارثش منم

        شک نکن و نپرس که من معنی کهنه غمم

          هرجادیدی پرنده ای کنج قفس اسیر شده

        تنها شده  بی همنفس از زندگانی سیرشده

        یا ماهی تنگ بلور که افتاده به روی آب

        اون نفسای آخرو میکِشه با صدتا  عذاب

        وقتی که پاییز میشه و راه میری توی کوچه ها

        صدای خشک برگ زرد که خرد میشه  به زیر پا

        وقتی که شب تاریکه وستاره نیست تو آسمون

        ابرسیاه   می باره باز به روی سقف خونتون

        بغض و نگاه خستمو بازم بخاطرت بیار

        اون التماس آخرو  یکم بخاطرت بیار

        یه روز میفهمی کی بودم که خیلی دیره نازنین

        وقتی که نیستم پیش ت ٌخاکم کردن توی زمین

        آتش عشقت عزیزم سوزوند تا استخون من

        بیا به من سری بزن آرامش وجود من.

        اینجا چراغی ندارم  اسیر خاکم  چه کنم

        دستم ز دنیا کوتاهه  چاره ندارم چه بکنم

        دلم میخواد که دستمو از زیر خاک بیرون کنم

        دستت رو آروم بگیرم غم را تو دل ویرون  کنم

        طاقت ندارم ببینم رو قبر من گریه کنی

        هنوز دلم تاب نداره اشک بریزی شکوه کنی

        بخند گلم رها شدی.دیگه ز من  جدا شدی

        برو به سوی سرنوشت تنها مثه خدا شدی

        فقط میخوام از روزگار  وقتیکه جذب خاک شدم.

        منو بده به دست باد  وقتی که پاک پاک شدم

        اوستا ی بنا بیادٌ  خشت منٌ دوام کنه.

        گِلم رو تو محلتون بیل بزنه قوام کن

        آجر بچینه رو هم ٌ منم بشم خشت دیوار

        تا که از اونجا بگذری آروم بشه دل بیمار

        مثل قدیم از راه دور بازم نگاهت بکنم

        باز دلمٌ عزیز من فرش سر راهت بکنم

        بخندی توی کوچه وٌ   وجودم آروم  بگیره

        با گرمای  صدای تو  غصه و حسرت بمیره

        تکیه بدی  شاید یه روز به این دیوار کوچتون.

        پنجره  رو باز کنی ٌ نگام کنی از خونتون

        من مگه از تو چی میخوام جز یه نگاه مهربون

        این دل رو مبتلا نزار  رحمی کن ای نامهربون.

                                    اسامه                            
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6