سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        طلوع بیداری

        شعری از

        کورش صبوری

        از دفتر طلوع بیداری نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ ۱۸:۴۱ شماره ثبت ۲۲۷۹۷
          بازدید : ۴۳۸   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        به باغ سبز نگاهش گل غضب می کاشت

        دلم میان کلامم،برهنه بود انگار

        زدم به کوچه ی صادق- پلاک تنهایی

        شروع پرسشم از یک بهانه بود انگار

         

        زبان پاسخ او نرم نرم می رقصید

        "خمیده روح جوانان به حزب پوچی باد

        میان شهر تو و من،جوندگان پلید

        جویده اند بن سروهای دل آزاد"

         

        و باز رفت سراغ اماکن تاریخ

        به باغهای پر از میوه ی ملک آباد

        جواز حاصلش از میوه های رنگارنگ

        فقط به دست بزرگان و حاکمان افتاد

         

        شکفت صحبتمان روی بستر گلها:

        دو گل که قصد رسیدن به باغ هم دارند

        چرا نمی شود آخر بدون خدشه ی خار

        به عطر بودن هم، احترام بگذارند؟

         

        بیان سرخ کشید از نیام اندیشه

        زدود فاصله ها را به اعتبار امید

        فشاند نور حقیقت به چشم باور من

        تمام زمزمه های سیاه و تلخ،پرید...

         

        "همین بس است که تقلیدشان دروغین است

        بدون آنکه بسنجند با مبانی عقل

        خدا نگفته مطیع و اسیر آن باشید

        که الکن است به پرسیدن نشانی عقل"

         

        زه کمان سخن را دلم دوباره کشید

        نمی گذاشت که تیر ادب رها سازم!

        هراس اینکه مبادا به مقصدش برسیم

        گشود دست مرا  تا به دل بپردازم...

         

        نشست سادگی ام روی مخمل قلبش

        شکست مرز غریبی به موج لبخندش

        هزار حرف نگفته به گونه ام بارید

        خزید دست خیالم به شاخ پیوندش...

         

        در این مباحثه ها گوش و هوش با او بود

        دلم به گوش دلش آیه ها تلاوت کرد

        نشاند سوز غریبی به آشنایی مهر

        کمی به عقل و دل خسته ام محبت کرد

         

        سپیده قدر نگاه طلوع می داند

        نهفته عشق میان طلوع بیداری

        به درس عشق بیابیم، راه خانه ی عقل

        سلام...ای گل پنهان:"طلوع بیداری"

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5