سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        ایران زادگاه عشق

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۵:۱۸ شماره ثبت ۲۲۶۹۹
          بازدید : ۶۳۶   |    نظرات : ۳۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

                                                      تصویر تارنما

         

        یک روز سرا پای خوشی،مهر وطن بود

        در قلب هَرْ ایرانی  وطن، خانه ی تن بود

        در  شادی  و سوگ وطنش بود به میدان

        پیوسته  به  مانند  یلان ،آن همه زن بود

        مردان   دلیری  که  در  این  پهنه  گیتی

        آسوده  ز آنان  همه ی  دشت و دمن بود

        روزی به خراسان و به مرو،جمله دلیران

        گسترده  چنان سایه امن، دانش و فن بود

        دشمن  نتوانست که  گیرد  وجب از  خاک

        آسوده  در  این خاک همه زاغ و زغن بود

        شادی  به  بر  مردم  و  هر  روز  به خنده

        شاداب  و  تر و تازه ،نه بند و نه رَسَن بود

        هر   روز   همه   مردم   میهن  به   تکاپو

        در  پیش  صف  دشمن  خود، تیغِ  گَوَن بود

        عالِم  به  عمل بود  چو  بسیار  در این خاک

        بودست فراوان    چو   گلستان   چمن   بود

        از بس  که   جوانان   وطن   مهر   سرودند

        خاک  همه ی  خطه  ایران  ،  همانند  کفن  بود

        آرامش و امنیت این  خاک  بسی  بود  جهانی

        چون  جمله  نوشتند  که  ایمن  به  زَمَن  بود

        دشمن نتوانست در این خاک کند جلوه نمایی

        پیگیر  گذشته  اگرش  چون  تو  و  من  بود

        بر خاست  ز  سیستان   یکی   گرد   دلاور

        آوازه ی  نامش  به  یکی   پیرُهَن  بود

        در صولت  و  مردی  نَبُوَد  مثل تهمتن

        پولاد  تو  گویی همه اش نقش بدن بود

        نامش   چو   شنیدند   همه   مردم  دنیا

        وحشت به در افتاد ،ز سالار پَشَن  بود

        هر گُرد  دلاور که همی خاست ز ایران

        آوازه  نامش  همه  جا  ورد  دهن  بود

        کاووس  چو  بشنید  یکی  دخت دل آرا

        زیباست رُخَش ،دختری از شاه یمن بود

        آورد   وُرا   کرد  مِهینِ   زن   دربار

        سودابه،  نژادش  ز شهنشاه کهن بود

        تیمور  که بر  ملک پر از گل همی تاخت

        نامش به جهان بود ولی،خسته لگن بود

        در  قلعه  نمایان  بُوَد  و  هیبت  و  مردی

        صبّاح  بُوَد  کنیه  و  نامش  چو  حسن بود

        افسوس  که  دیگر  خبری  نیست  ز  آنها

        هر آنچه که گفتم ، همه اش  پاک سخن بود

        القصه   که   میهن   بوَدَش   پر  ز حوادث

        از  بس که در این  خاک، گلُ سروُ سمن بود

                      ==================

        پاک=همه(قید) خسته لگن=شکسته پا(لنگ)

        سودابه=دختر شاه هاماوران(یمن)

        پَشَن=یکی از جنگهای ایران و توران

        گَوَن=گیاهی که از آن کتیرا می گیرند(بسیار پرتیغ است)

        رَسَن=ریسمان،   زَغَن=جانوری گوشتخوار از تیره باز شکاری

         

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5