سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        خطر مرد است!!

        شعری از

        احمدی زاده(ملحق)

        از دفتر عاشقانه های افراغ اندیشه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۲ ۱۲:۲۴ شماره ثبت ۲۲۱۰۹
          بازدید : ۱۱۱۶   |    نظرات : ۲۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بگذر
        ای بوی
        عطر یاسمین
        آغشته به شبنم اشک
        از کوچه ما
        بگذر
        شاید بشنود
         تبش  قلبم را
         لیلی

         
          از چشم افتادن
         تقصیر  سیب نیست
         جاذبه چشمانت قوی بود


        اگر در
        یادتان بودم
        کبوتری آزاد کنید
         نه!!
        نظر چشمانتان
        طناب از گردنم وا کنید


        لبانم
        به ذکر
         تومشغول
        اجابت کن دعا را
        پس این سرخی
        جهنمی بر پا است.
        بداهه


        به
         همین
         سادگی
         قصه خواب های
         آشفته از کوی تو گذشت
        نه زجری
         نه شیونی
         و نه ناله گربه ائی
         تنها اشکی
         بر گونه خواب آلوده
        مهتاب گذشت.

        بوی
        خفگی
        می دهد طناب!
        ازدحام
        پرنده ای بود
        که پر زد
        کیش کیش
        هرکه رود خانه خود.
        بداهه

        عشقم
         درخم ابروئی
         گیر است
        این رگ و گردن
        نازکتر از
        تیغ شمشیر است.
        بداهه

        وقت
        عشق بازی
        نیست!؟
        دنیا،
        هنوز خام خام است!

        بداهه

        همه ی
         وجودم
        از کوی او
         می گذرد  
        از دیروز ... فردایم نپرس
        ببین
        چگونه امروز
         می گذرد!؟
        قدعلم
         کرده جانم
         در خانه اش
        تو گوئی از گناهم می گذرد؟

        عزیزم بداهه هایم نذر چشمان تو باد.

        خطر مرد است.!

         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۸۶ شاعر این شعر را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)

        ،

        ایـّـوب ایـّـوبی

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        پگاه دوسته پور(شهرآشوب)

        ،

        م فرياد(محمدرضا زارع)

        ،

        مهدی خدایی (آیدین)

        ،

        محمد مير سليماني بافقي(باران)

        ،

        طاها محبی (حزین)

        ،

        عبدالوهاب (وهاب) شیرودی

        ،

        باقر رمزی ( باصر )

        ،

        ناهید فتحی (راشا)

        ،

        مهتاب سلطانی

        ،

        آنا پورتقی

        ،

        سمانه هروي

        ،

        حسين باران(کاک باران)

        ،

        مینا فیروز

        ،

        مهران حبیبی (شبگرد)

        ،

        فروزان شهبازي

        ،

        حوریه(دلشید)اسماعیل تبار

        ،

        سادات موسوی پور

        ،

        شکوفه مهدوی (بهارانه)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        مهسا اربابی (افسانه)

        ،

        رحیمه نیکوحرف

        ،

        نیره ناصری

        ،

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        علی اصغر احتشامی راد ( راد )

        ،

        وفا سنجابی

        ،

        آیسو پورتقی(محیای دل)

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        امیر صادق

        ،

        سيدمجتبي حسيني

        ،

        غلامرضا پیرانی

        ،

        حسین سپهری (پرواز)

        ،

        ساناز افضلی

        ،

        زهرا جباری (فروردین دخت)

        ،

        محبوبه زیدی (ماه پوپک)

        ،

        فاطمه رها

        ،

        ارغوان حمیدی

        ،

        زهرا سادات مهاجری

        ،

        نسیبه حاتمی (باران)

        ،

        مینا علی زاده

        ،

        احمد حمیدی راد (سیاوش راد )

        ،

        حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)

        ،

        منوچهر مجاهدنیا

        ،

        الهه معین زاده(نسیم شرق)

        ،

        ساحل شیدا(ساحل)

        ،

        میثم دانایی

        ،

        رضا حمید راد ( احسان )

        ،

        صفیه پاپی

        ،

        فرید عباسی

        ،

        هاشم توکلی

        ،

        مجتبی شه ستا

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        ابراهیم حاج محمدی

        ،

        زهرا محمد زاده (زِلفِشـــه)

        ،

        تاراز (امین افضل پور)

        ،

        باقر اللهیاری

        ،

        مهدی ایران نژاد پاریزی

        ،

        علی اصغر اقتداری (حرمان)

        ،

        بهناز لامعی

        ،

        عليرضا حكيم بيرانوند

        ،

        ژیلاراسخ

        ،

        ناهید معین (پوپک)

        ،

        جواد مهرگان مجد

        ،

        غلامرضا مهدوی (مهدوی)

        ،

        اج

        ،

        سید حمید رضا مرتضوی(برگ سبز)

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        مهدبروجردی رسا

        ،

        منصور دادمند

        ،

        شرمینه بهاروند

        ،

        وحید

        ،

        محسن آریان

        ،

        بهنام مرادی ( بهی )

        ،

        منصور شاهنگیان

        ،

        نادر ابراهیمیان

        ،

        حیران دوست

        ،

        ستاره امید

        ،

        نسیم دوسته پور

        ،

        تینایاسین

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        زینب جعفری(تارا)

        ،

        فاطمه ضیاالدینی

        ،

        الهام مقصودی

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5