بگذر
ای بوی
عطر یاسمین
آغشته به شبنم اشک
از کوچه ما بگذر
شاید بشنود
تبش قلبم را
لیلی
از چشم افتادن
تقصیر سیب نیست
جاذبه چشمانت قوی بود
اگر در
یادتان بودم
کبوتری آزاد کنید
نه!!
نظر چشمانتان
طناب از گردنم وا کنید
لبانم
به ذکر
تومشغول
اجابت کن دعا را
پس این سرخی
جهنمی بر پا است.
بداهه
به
همین
سادگی
قصه خواب های
آشفته از کوی تو گذشت
نه زجری
نه شیونی
و نه ناله گربه ائی
تنها اشکی
بر گونه خواب آلوده
مهتاب گذشت.
بوی
خفگی
می دهد طناب!
ازدحام
پرنده ای بود
که پر زد
کیش کیش
هرکه رود خانه خود.
بداهه
عشقم
درخم ابروئی
گیر است
این رگ و گردن
نازکتر از
تیغ شمشیر است.
بداهه
وقت
عشق بازی
نیست!؟
دنیا،
هنوز خام خام است!
بداهه
همه ی
وجودم
از کوی او
می گذرد
از دیروز ... فردایم نپرس
ببین
چگونه امروز
می گذرد!؟
قدعلم
کرده جانم
در خانه اش
تو گوئی از گناهم می گذرد؟
عزیزم بداهه هایم نذر چشمان تو باد.
خطر مرد است.!