دوشنبه ۸ بهمن
قصه احساس شعری از مینا فیروز
از دفتر دلسردی نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲ ۲۳:۰۹ شماره ثبت ۲۱۸۵۵
بازدید : ۶۴۹ | نظرات : ۹۶
|
آخرین اشعار ناب مینا فیروز
|
گوشهایم کر
همدمم سایه
امروز هوا بارانی ست ومن
بی همدمم
بنوش شراب را
به سلامتی خودت
برایم آرزو بودی وخاطره شدی!!!
نبودنت
تکرار پشت تکرار
چه بی رحمانه
تا تیتراژ پایانی
مجموعه جدایی
نشستم
میدانم
سالهاست بالا سر قبری فاتحه میخوانم
که مرده ای درش نیست!!!!!
حال چوپانی را دارم که
خبراز احوالش گرفتند،
گفت:
"گرگ شد بره ای که تا دیروز نوازشش میکردم "
تو برایم سنگ تمام گذاشتی
آری
سنگ
تمام
حال به مجلس ختمم بیا
صدای غار غار کلاغ
فاتحه شوم زندگیم!!
راستی
چهره ات چه شکلی بود؟؟
میبینی از دلتنگی زیاد دیگر
یادم نمی آیی.....
ولی....
سخت است
مرور خاطرات کسی که
غبار چهره اش را در
خاطرم پوشانده!!!!
شاعر گفت:
"از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
رفتی!!
دلم را چرا بردی؟؟؟
همچون شیرقهقه ات را
نعره نزن
خانه چوبی را موریانه
ویران میکند
نه نعره شیر!!!!
همچون موریانه ساکتم!!!
بخند...
قصه احساس پایان یافت
فقط
فاتحه مجلس ختم یادت نرود
یکبار سوره دل
سه بار سوره شکست
یک صلوات
حال فهمیدی چطور شکستم؟؟؟
یکبار دل دادم!!!
هزار بار شکستم دادی!!!!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.