سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        ****شعر طنز****

        شعری از

        زهرا جباری (فروردین دخت)

        از دفتر قلم کوچک من نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ ۱۴:۳۷ شماره ثبت ۲۱۷۹۹
          بازدید : ۱۴۹۴   |    نظرات : ۶۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زهرا جباری (فروردین دخت)
        آخرین اشعار ناب زهرا جباری (فروردین دخت)

        در کلاس درس من بنشسته ام

        حالی اندر دل نباشد خسته ام

        خسته از بی خوابی و درماندگی

        خسته ازسختی مطلب ،سادگی؟!

        مثل معتادی به روی نیمکت!!!

        به!عجب خوابی به روی نیمکت!

        می کشم من نقشه ای بر روی میز!

        می کنم پرت آن کتاب آن سوی میز

        ماده ی تک باشد آن سختی و رنج

        پس کجا مانده همان وامانده گنج؟!

        هی معلم گفت:جانا درس خوان!

        باز آ تا من بگویم درس نان!

        تا تو داری جان،جانا تست زن!

        گر تو خواهی نان جانا تست زن!

        گرنباشد سهمیه از آن تو

        تو بدان تضمین نباشد نان تو

        این درون فکر من یک چیز بود

        برگه ها و امتحان بر میز بود

        رفت این فکرم درون فلسفه!

        فکرها هی می کند آدم خفه!

        فکر کردم درس، دانایی بوَد

        درس خواندن هم مگر پولی بوَد؟

        من ولی گوشم بدهکارش نبود

        این دلم در کار و افکارش نبود

        هی نخواندم درس و این وقتم گذشت

        من نگویم آن چه در برگم گذشت!

        آخرش تک ماده ای در زیستم

        نیکو ای کاش من کمی می زیستم

        این همه درسم برای درس بود؟

        نه!بدان با زندگی همدرس بود!

        در کلاس زندگی رو رنج بین

        بی برو برگشت بازآ گنج بین!

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6