زبان گنجشگها...

1-

اضطراب

گذر ثانیه را

محکوم به اعدام

می فهمد .

_________

2-

خرس

خروس بی محل

حرکت ماهی ها

__________

3-

سودو کوی

عشق

هیچ تکراری را نمی پذیرد... 

__________

4-

درختی پیر

موریانه می خورد هر شب

و بره ای کوچک ،گرگ،

و من  بی عشق

سر بر بالش

می گذارم !

______

پی نوشت:

.

مدتی ایست

زبان گنجشگها را

نمی فهمم...

_______

حرف دل با خدا:

عاشقانه نوشتم
فلسفی خواندی،
در فلسفه غرق شدم
شاعرم خواندی،
با نغمه بلبل همنوا شدم،
عشقی ندیدی،
با تفکر نوشتم،
قلبم ندیدی،
حال مانده ام
چه بنویسم
که مجنونم ندانی
با وجود جنونم
شاید ساده بگویم
دوستت دارم
خدایا
تا پاک کنی
تمام شعرهای بی شعورم را
و شعوری که بی عشق
شعر شد...