ای نماد عشق بی تابم نکن
شاعر شبهای مهتابم نکن
شعرهایت حرمت لالایی ند
زیر چتر واژه ها خوابم نکن
من به ناز چشم تو جان میدهم
آنچه دشوارست آسان میدهم
بیشتر از شاعری من عاشقم
اینهمه دربند القابم نکن
بر سر کوی وفایت آمدم
سوی خورشید صفایت آمدم
در حریمت خوب سوسو میزنم
از مدار خویش پر تابم نکن
توبه کردم از خیالت وارهم
تا که شب هایم به یادت نسپرم
توبه ام بشکسته جام چشم تو
عاشفم من ، باز تواب م نکن
من خزانم ای بهار عاشقی
بیقرارم ای قرار عاشقی
زرد رویم در مصاف لاله ات
در قیاس خویش سرخابم نکن
جرعه ام من قطره ای خردم، نمم
در بلندای ادب خیلی کمم
جویباری در کویری پر عطش
در بهار خویش سیلابم نکن
جویبارم سر به صحرا میزنم
در صف خورشید بالا میزنم
پای بستم کرده دشت سبز تو
راهی م پابند آدابم نکن
عالم عاشق ز عالم ها جداست
«عشق اسطرلاب اسرار خداست»
من که شاعر نیستم شور تو بود
با مرام خویش شادابم نکن
ماهی بحر صفایت گشته ام
بسته ی آب و هوایت گشته ام
ای دو چشمت ساحل آزادگی
در نگاه خویش قلابم نکن
سینه ام آیینه دار یک دلیست
در مرامم مهر یاران منجلی ست
عاشق نورم به آهی دلخوشم
در خم دیوار ها قابم نکن
بسکه اخلاق نکویت ،محشراست
خلق وخویت از غزلهایت سر است
در غزل ما را طلایی میکنی
مرحمت کن اینقدر نابم نکن
جان سید بر درت من بنده ام
در نگاهت تا قیامت زنده ام
روی دستم مانده اخلاصم، ببین
افتخارم هست ، اربابم نکن
شعر تقدیمی سرودی دست خودش
گوی سبقت را ربودی دست خوش
شرمسار موج تصویرت شدم
جان سید این قدر آبم نکن
=======
به استاد گرامیم سید مهدی فقیه ...