چهارشنبه ۵ دی
امید شعری از فاطمه بهادری
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲ ۱۹:۲۹ شماره ثبت ۲۰۶۶۹
بازدید : ۵۵۶ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب فاطمه بهادری
|
هوا سرد است
دلم سرد است
نگاهم سردو بیروح است
دو دستم چون یخی سرداست وپاییزی
نگاهی می کنم چون یخ به سردیها
نگاهم مات می ماند
به روی اینهمه نامهربانیها
لبم راو دو چشم پر سکوتم را برای لحظه ای بستم
دلم می خواست وقتی چشمهایم را دوباره باز می کردم
دو دست مهربان درپیش روی خویش می دیدم
دو دست خالی از تزویر
دو دست گرم وپر احساس
که با موج سرانگشتان زیبایش
مرا سوی بهار زندگی خواند
دو دست مهربان وگرم
که غم را از وجودم چون غباری پاک بنماید
دلم می خواست یار مهربانان بودم اما حیف
که خود نامهربان هستم
دلم می خواست این رویا
همیشه پیش چشمانم
درون قلب لبریز از غم ودردم
هویدا بود
دمی از دل دعا کردم
چو بگشودم دو چشمم را
سراپایم درون
شعله های مهربان یک نگاه گرم
دوباره زنده بودن را
درون خویشتن حس کرد
چه حالست این خدای من
خدایا !
من به خویش خوشتن باز آمدم
اکنون وفهمیدم
که درهر حال وهر جایی
همیشه زندگی زیباست .
۷۶/۶/۱۲
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.