چهارشنبه ۵ دی
ملتی خواب! شعری از اندیشه شاهی
از دفتر اندیشه شاهی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹ ۲۱:۱۲ شماره ثبت ۱۹۵۴
بازدید : ۹۱۹ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب اندیشه شاهی
|
خواب می کنم
کنار الفبای روشنگری با دامنی ساده لوح
و عینک آفتابی ام به چشمانم میکنم/ و میدانی که این سیاست مداران
اشعه های منظبط را
بر چهار گوشه ی چشمم استفراغ می کنند و من لبخند میزنم
باز هم نفس می کشم برای ملتم
زیر پوست شهری که حافظه اش را
کاملا از دست داده است و مردم اش هم خیلی ساده اند!
میدانی?
از فرط همخوابگی های مکرر
چروکِ چروک
قول داده بودند
مظنه ی موهایم را به آفتاب دادند این سیاست مداران!
انگار
ساقهای سفیدم مدت هاست از دهن افتاده
باید راه بیفتم سمت هجاهای بلند
با این کلمات زمین گیر که ...
می بینی؟ مردم ملتم چه بدبخت شدند!
صاحب اتاق هایی تاریک و شب های سرد زمستان
و زیر سیگاری های دموکرات
جنگ جهانی سوم ادامه می دهند و
باید دنیا را بغل کرد
تا اولین شیرخوارگاه
پا و تن برهنه خواهد دوید
دست و پاگیر شده ام
و دستهایم میان جاده های دولت و زندگی
درگیر مانده
رنگ هم نمی گیرد
کسی برایم گفت که برو بابا! سیگارت را روشن کن
در همان کنج میخانه ات می بنوش و فراموش کن همه چیز را!
و من حال دارم دندان درد می کشم از بسی هوا سرد است و این می لعنتی وجودم را اتشفشان کرده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.