سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        تنها عاشق ترین واژه دنیا است ...

        شعری از

        کوروش کیان ایرانی (عِرفا)

        از دفتر دلنوشته های (عِرفا) نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۲ ۱۸:۴۵ شماره ثبت ۱۷۹۲۴
          بازدید : ۸۸۹   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کوروش کیان ایرانی (عِرفا)

        با این مـحدود واژه ها , چند شعر میتوان نوشت ؟

        از دبـــــــیر ادبیات باید پرسید .

        کدام فصل ادبیات را باز باید خواند ؟  برای فهمیدن اتمام شعرهایم ...

        بگو چند بار ؛ باید خواند ...

        و من فقط از تنها بودن این واژه ها میترسم .

        از اینکه عاشق نشوند ...!

        از این که ؛ اینقد زیبا نلرزد روی  دفتر خالی من . . .

        واژه ها ی عزیز ! 

        مثل من نشستن سخت است ؛ بغض کردن در این ابعاد خاموش سرد . . .

        تا چه حد تنهایی را فهمیده ای 

        و فارغ از توصیه های دبیر ادبیات ؛ تنهایی را چه معنا کرده ای ؟

        امشب شب حرف است ؛ بیا با هم واژه ها را معنا کنیم . . . .

        به دور از " تن ها " بودن ؛ بودنی عجیب و سخت است !

        مرا در آغوش کدام واژه  جا خواهی کرد ؟

        و در کدام واژه میخوابانی؟

        از کدام واژه ها برایم " لالـــــایی " میخوانی ؟

        و من را به اندازه کدام واژه عاشق کرده ای ؟

        چرا نمی ترسی از عذاب این تنهایی ؟

        چطور باورت شده میتوان تنها نشست ؟

        راستش واژه "تنها " هم تنها نیست ؛ شاعرو قلم وکاغذ دوستان همیشگی اویند . . .

        شاید هم  تنها عاشق ترین واژه دنیا است .

         

        و فقط منم و تویی که لای این دفتر ؛ فقیر از زمین و نزدیک به آن خیال شاعرانه " این " . . .

        و تو نزدیکی ؛ ضمیر اشاره دور چرا ؟ !

        و تو  را هرگز " تنها" نخواهم خواند .. . 
         

        و شاید عاشق شده اند کلمات ؛ همین . . .

         

        و من  نظری  تو را میخوانم و تو دور ترین در حقیقت .

         

        سهراب ؛ شقایق هست 

         

        ولی تنهاست ؟ چه باید کرد ! ؟

         

        راستش میدانی ؛ شقایق ها دچار مرگ شده اند .

         

        آخر کو طبیب آن ها ...

         

        چه کسی وقت خواهد گذاشت و صرف خواهد کرد هزنیه ای برای درمان این همه تنهایی " عشق " ...

         

        و هوس . . .

         

        جامه ی زیبایی به خود پوشیده .

         

        من از این شهر گریزانم ؛؟ چراغ کو ؟

         

        آهای سهراب ؛ با قایقت به کدام جزیره پناه برده ای ؟

         

        درک نمی کنم این ابعاد ؛ تهی را .

         

        و هیج واژه ای نیست که جا شود در بزرگی این عشق .

         

        دچار باید بود ...

         

        در برهنگی آفتاب گام باید زد .

         

        و گاهی لبخندی هر چند اجباری ...

         

        واژه ها ! 

         

        ای تمام سرمایه های من ...

         

        کجایید ؟؛ من عجیب تنهاییم .

         

        تنــــــــــــــــها مثال آن ماهی تنگ عید ...

         

        آن قلم کوچک افتاده پشت میز ...

         

         

        و در نزدیکی من ؛ شهری دچار شراب .

         

        و شرابهایی که تنها خاصیشتان , فراموشی است .

         

        و من به دنبال آرایه ی جدیدی میگردم ؛ برای بیان تو !!!

         

        شاید تو را  بفهمند . . .

         

        فارغ از اینکه ؛ تو ساده ترین ؛ تعریف دنیایی

         

        و من خاموش نمیشوم به سادگی آتش و پایسته خواهم ماند .

         

        تبدیل نخواهم شد .

         

        بیا ؛ بیا مثل من رهــــا شو .

         

        واژه هایت اندک ند ...؟

         

         نه

         

        گم شدن ؛ خصلت خوب شاعر هاست .

         

        باید گم شد ؛ در شهر دور عشق ...

         

        و دچار باید گشت ...

         

        عشق باید خواند ؛ عشق باید کاشت ... سر هر طاقچه , قابی از عشق باید کاشت ...

         

        مشق باید کرد ..

         

        ترانه ها باید نوشته....

         

        از آیت های  بی امان ...

         

        فـــــرار باید .

         

        در این بازار گرم دنیا ؛        

         

         تو به اندازه تنهایی من تنهایی....

         

        و دلت گهگاهی ؛ نفسی میخواد ؛ که بدانی ؛ هنوز زنده ای !!  میدانم

         

        خوب میدانم ؛ تو چه حد تنهایی ...

         

        و شب تکلیف نمیکند برتو این خواب را !

         

        و شرم آسمان از این خاموشی ؛ میدانم ....

         

        (عِرفا)

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1