يکشنبه ۲ دی
از دور میبینم تو را... شعری از سامان سعیدی
از دفتر تاوان سکوت نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۴۱ شماره ثبت ۱۶۲۳۶
بازدید : ۷۷۶ | نظرات : ۴۸
|
آخرین اشعار ناب سامان سعیدی
|
با قلب خود حس میکنم از دور احساس تو را
آن قطره های پاک اشک با لرزش خاص تو را
از دور میبینم تو را در کنج غم بنشسته ای
بار سفر را یک شبه سوی خدایت بسته ای
داری گلایه از همه شاکی شدی پیش خدا
از این همه مجنون بد که یک شبه میشن جدا
از دور میبینم تو را گریه نکن ای مهربان
وقتی تو زاری میکنی نالان شوم من همزمان
گریه نکن ای با وفا دنیا همین بوده و هست
لیلی یه تنها و غریب مجنون همیشه مست مست
از دور میبینم تو را ای آرزوی هر شبم
با دیدن رویت شود پایان همه تاب و تبم
با بغض با چشمان خیس سر در گریبان میبرم
ناز نگاهت را هنوز گریان گریان میخرم
با بوسه تعبیر میکنم عهدی که چشمم با تو بست
با گریه ثابت میکنم عشقم حقیقی بوده و هست
وقتی که میبینم تو را حالی به حالی میشوم
از غصه های بیشمار یک لحظه خالی میشوم
حس میکنم از راه دور دستان پر مهر تو را
چشمان جادویی ناز با وسعت سحر تو را
رویای با تو بودنم چون قطره از چشمم پرید
این گریه های آخرو چشمان تو هرگز ندید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.