سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      مصلوب درد

      شعری از

      تابنده حیدری بافقی(ارغوان)

      از دفتر تنهایی نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲ ۱۸:۱۶ شماره ثبت ۱۵۹۰۷
        بازدید : ۹۸۸   |    نظرات : ۵۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر تابنده حیدری بافقی(ارغوان)

      دیوانه ام، مصلوب دردی مانده در رویا وامانده ام در پوچی امروز و فرداها دیگر برای خستگی هایم قراری نیست از بغض شب بر گونه ام راه فراری نیست قلبم درون دردها بی وقفه می سوزد سوسوی تاریکی درونم چشم می دوزد هرلحظه سقطِ باورم را در خودم دیدم دردی درونم بود و آن را خوب فهمیدم تا عمق دریای دلم یک قوطی خالیست دنیا نمیداند که حالم خوب حالی نیست دنیا نمی داند که تاثیرِ شَتَک هایش تاثیر رویا بودنِ دل خوش کُنَک هایش تزریقِ دردی در میانِ تاروپودم شد آخر بگو از اینهمه، دنیا چه سودم شد؟ دستان من خالی از احساس کبوترهاست این لختیِ طرحِ وجودم زشت و نازیباست پلکم غریقِ اشک هایم شد، خدا تا کی؟ این موجِ اندوهِ درونم تا کجا؟ تا کی؟ شب بو شدم، شبهایِ تنهایی مرا بردند شیرینیِ گلبرگ ها را، شته ها خوردند دامانِ شب را، بغض من با اشک آلودست انگار تنها بغضِ من، باران غم بودهست ای وای از باران، نگاهم خیس و مرطوب است شاید خیالت می رسد حال دلم خوب است شاید خیالت می رسد لبخندم از شادیست نه جان من برقِ تظاهر، خوب استادیست قل میخورم روی زمین مانند هالوها هی می مکم دنیای خود را مثل زالوها هل می دهم خود را درون ساعت کوکی خوابیده اما در دلم دنیای متروکی خوابیده اما عقربه در کنج دنیایم امروز و فردا می کند، می داند اینجایم می داند از هفت آسمان قاب دلم خالیست تصویرم از دنیا عجب رویای بی حالیست می داند این دنیا برایم تنگ و باریک است رویای من پایانِ این تالابِ تاریک است رویای من کوچِ پرستووار از این خواب است پروانه ی قلبم درون پیله، بی تاب است
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1