دوشنبه ۳ دی
توبه ای در جام می شعری از امیر
از دفتر ابتدایی ترین اشعار من نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ شماره ثبت ۱۵۶۵۸
بازدید : ۶۶۰ | نظرات : ۱۱
|
|
شب چو هر شب یاد من بود
باد و افلاک بی پایان راه من بود
آذرخش رخشی به رستم می زدُ
توبه ها بر باب دل در می زدُ
نیم هلالی گرچه پر نور و عظیم
ساقی دارد کز این نور برین
پیک دمنوش دلم در یاد بود
توبه ها بر لب ز یاران جار بود
گرچه نوشیدم کز این باده هست
خود نترسیدم کز آن راهب مست
گر بترسیدم ز مردی نیستم
آدمی از راهبی کم نیستم
من که ترسیدم دلیلی بر دلم
دارم و یاد قریبی در دلم
ترسم از یاد تو بود ای همنشین
خالی از درد دل و صد زاغه شین
ترسم از حافظه ام تنها بود
وانگهی باده تو را از ما ربود
سر به درگاه خدایی بردم
تو به ای از قلب خود می بردم
دادمش بر دست او رویا صفت
تا که دیگر باده ای دنیا صفت
بر لبان خویش گذارم چنین
تا که او یاد تورا بر ما بدید
یاد تو در دست آخر یار بود
قلب من از یاد تو سرشار بود
گرچه کردم من دگر توبه خدا
گر نباشم خالی از دریا گناه
باز کی من ببینم روی تو
بخشش و عاشقی،در خوی تو
پس اگر باده زنم باز این چنین
تنها فراغ توست در یادم چنین
سروش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.