چهارشنبه ۱۷ بهمن
|
آخرین اشعار ناب بهداد کریمپور
|
تو میروی و من همینجا ابتدای راه میمانم. تو همیشه باز خواهی گشت و من همینجا هستم برای \"همینجا\" سقفی ساخته ام و پنجره ای و البته صندوق نامه ای که فقط پائیز که میشود روزگار \"برگی\" برایم میفرستد!
اشتباه نکن اینجا دیگر ابتدای راهِ دیروز تو نیست اینجا ته خط است .انتهای راهی که از جای دیگر شروعش کردی اینجا خانه من است \"همینجا\"ی من
یادت باشد تمام راه های این سرزمین به من ختم میشوند و یادت باشد در عشق دوباره ای وجود ندارد! یا بار اول عشق نبوده یا اینبار باز هم یادت باشد، اینبار که بیایی نمیگذارم دلم را با خودت ببری تو که نمیدانی بدون تو زندگی کردن چقدر \"دل\" و جرات میخواهد! من هم که همین یکی را بیشتر ندارم!
در این سرزمین غیر از من و تو و دردهای قدیمی چیزی نمانده این دردها هنوز اجازه نداده تا بفهمم سکوت و بی کسی اینجا به خاطر پایان زمین است؛ که آدمهایش را به جهان دیگر برده یا ما هنوز قبل از پیدایش هستی زندگی میکنیم
جای آدم بودن چقدر ذجر آور است برای حوایی که هرگز نمیبینی!! با این همه تمام دردها را... قورت میدهم باز که اگر بیرون بمانند میگندند خدا میداند یخچال چند قرن دیگر قرار است اختراع شود!!! .. ب.ک
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.