يکشنبه ۲ دی
خاطرات خدواند شعری از زیتا رضایی
از دفتر خاطرات خداوند نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ شماره ثبت ۱۳۸۶۶
بازدید : ۷۹۹ | نظرات : ۱۰۸
|
آخرین اشعار ناب زیتا رضایی
|
لبخندهای یک شب تابستانی
خاطرات نقره ای
رویاهای شیشه ای
ماه شبهای چهارده
شب های مهتابی
زندگی خود داستانی ست
داستان دختری
با چشمهای عسلی /مو های خرمایی
داستان آرزوهایش
رویا هایش
خاطرات عاشقانه اش
نگاه ها/لبخندها/اشکها
قابها /تصویرها/تندیس ها
تقدیم به عشق ها
روزهای هیجان /وگل سرخ
شبهای شعر و موسیقی و آتش
پنجره رو به حیاط عقبی
آخرین دیدارها
آخرین خداحافظی
اعترافات بسیار خصوصی
آهنگ مراببوس برای آخرین بار
آخرین تصویر......
مردی با لباس سربازی
بلاخره عصرهای پنج شنبه
یک دسته گل
یک سنگ قبر
و چشمهایی که تا ابد
به هم خیره اند
و دلتنگی که حرف می زند در سکوت:
می بینی ماپا به پای هم پیر نشدیم
تو.....پا کشیدی و
من پا به پای دیگران پیرشدم
تو رفتی و من تا ابد دلگیر شدم
داستان ما
حکایت همیشگی خاطره هاست
ناگهان چه زود کهنه می شویم
دور می شویم از یادها
داستان این است
ما .......
خاطره ای از خاطرات خداوند
در ذهن او
جاودان
خواهیم شد
**********************
این سپید از سپید های قدیمی بنده است
قبل از اینکه کوتاه نویسی را شروع کنم
خواستم تا بلندی داشته باشم در ذهن دوستان
احتمالا که نه حتما ایراداتی دارد...بر من ببخشید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.