جاهلیت عرب یاعصر جاهلیت
درزمانیکه عرب جاهل بود غافل از خالق واهل دل بود
زان میان اسوه تقوا وورع بین این قوم دغا منزل بود
همگی مست بدنیا بودند گوییا عقل همه زایل بود
گرزنی دخترکی می زایید جای آ غوش پدر در گل بود
دفن می کردن و باصد شادی مگر آن کس که به وی مایل بود
کرنش بت همگی میکردند جهل دربین همه کامل بود
ترک کردند خدای یکتا اوکه انسان زازل فاعل بود
لخت وعریان به طواف کعبه کارآ ن قوم ابد جاهل بود
آ بشان تلخ غذاشان سوسمار رعب ووحشت همگان شامل بود
بین آ ن قوم یکی بود امین بین جهال عرب عاقل بود
کس نبود جز پسر عبدالله هم امین بودی و هم عادل بود
او چنان نوح نبی بود صبور کشتیش غار حرا ساحل بود
تاکه آ ن پیک خداوند رسید اقراش گفت محمد بشنید
امر فرمود تو برخوان قرآ ن چون بود امر خداوند جهان
گفت من عامیم ای پیک خدا باز گفتش که بخوان من بفدا
آن خدایکه ترا خلق نمود از گل آورد جهانی بوجود
لرزه افتاد درآنجا بتنش باز گردید نبی پیش زنش
گفت باهمسر خوداز این راز که چنین پیک خدا کرد آ واز
زود پوشان به گلیمی بدنم لرزه افتاده تمام بدنم
استراحت ننموده نا گاه جبرییل آ مد وی کرد صدا
ایکه پیچیده گلیمی ببدن دورباد از توهمه رنج و محن
این رسالت توبه قومان برسان بده انذار به قوم وخویشان
کرد دعوت همگی قوم آنجا بولهب بود وابوجهل دغا
اولین مرحله ابراز نمود بهر قومان همه از بود ونبود
روترش کرد ابوجهل لعین این چه حرفی بزنی مرد امین
بوده ای کوه گرفتی توجنون آ ن یکی گفت که باشد مجنون
بولهب گفت چنین مرگت باد از که این گونه تو بگرفتی یاد
جمله رفتند بجز شیرخدا کرد تصدیق کلام آ ن مولا
اولین کس که بیاورد ایمان او علی بود همان شیر ژیان
دومین همسر آ ن شاه حجاز آ ن سه کردند در آ ن لحظه نماز
باز تبلیغ نمودی آ نشاه آمدند گرد محمد ناگاه
آل یاسر دگری بود بلال وان دگر بود صهیب خوشحال
باخبر مکه شد ازاین جریان گشت آغاز شکنجه بمیان
عده ای رفتن وهحرت کردند تانبینند گزند از دشمن
زجرها دید رسول از آنها چه نکردند به او قوم دغا
سوی یثرب سفری کرد آ غاز باب اسلام درآنجا شدباز
اوس خزرج بنمودند قبول که تمامی بشوند یار رسول
واقعا بود چنین امر خدا بت پرستی برود از آنجا
مدتی براثر تبلیغات آ مدند پیش محمد هییات
جمله اسلام نمودند قبول بت پرستی بنمود زود افول
مکه در دست ابوسفیان بود دردها بر دل احمد بنمود
جنگها کرد به پیغمبر ما تاکه شد یکه وتنها آنجا
ضرب شمشیر مسلمان گردید گرچه درباطن خود بود پلید
خود چنان بود پسرش بود چنین لعنت حق به چنین مرد لعین
بعد نوبت به معاویه رسید رنجها باز علی از اودید
ازپس مرگ معاویه دون گشت حاکم چه یزید ملعون
ضلمها کرد به به اسلام وخدا بود سه سال که رفت از دنیا
سال اول پسر شیر خدا کشت لب تشنه در آن دشت بلا
سال دوم به مدینه برسید ظلمها کرد که گوشی نشنید
سال سوم حرم امن اله آتش کین بزد آن مرد دغا
بعد شد کشته بهنگام شکار لشکر حق زوی آ ورد دمار
سیدا خسته نمودی مردم حق به دنیا نشود هرگز گم
سید ابراهیم حسین نژ اد قیروکارزین فارس
3/11/1389