يکشنبه ۵ اسفند
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
چله کمان
این روزا
مردم کوچه وبازار
ازسرشوق لبهایشان
چونان چله ای کش آمده
وقامتشان خمیده چون کمان
آنگاه سوی هم
تیرمحبت می کنندروانه
این روزا
مردم ازفراوانی بار
کوله باروخانه هاشان شده پربار
درون هرفروشگاهی مردمان
بادیدن اقلام آب شده درقفسه ها
وقیمتهای سربه فلک کشیده
تعظیم کنان اشک شوق می ریزن
درسرسفره نان وسفره هفت سین
استیکرخنده هدیه می فرستن
می ترسم زین همه خوشی
که مباداچشم بخورن ازخنده باد
این روزا
اگرپابگذاری برسرهرشهرومحل
قحط شده غصه ودرد
ایناسرگرمی قصه های کهن است
نان وآب عقداخوت بسته اند
تاهضم شودراحت این غذای مردمان
این روزا
آسمان ازسرسخاوت
می ریزدسر زمینیان برف شادی
ازسمابانگ هلهله
اززمین مردمش رقص فرفره
چه سعادتی ازین بالاتر
اینکه جای خوردن مرغ
ارزن بخورن ارزان
تابدوزن چون سوزن
افسانه برپیشانی
این روزا
مردم شهروروستا
خانه های زنبوریشان را
بهرعسل گرفتن کوچک وشیرین می کنن
این روزا
مردم شهرهاازسرمحبت
هردم کلاه زسرهم برمیدارن
تاسنتی تاریخی شودبه روزگاران
مردم ازدلتنگی وشعف
زمان رامی خرن
تانرونددوردستها
این روزا
مردم بامرام
زیادهندوانه زیربغل هم می گیرن
ازهمه چی وهمه کس
چشم سیرن
آخه آنهامدام سیربه چشم می کشن
واین روزا
مردم پولهاراپارومی کنن
دردریای بی انتهای گرانی
می ترسم ازشدت شوق
قالب تهی کنند چوقاب عکسی
روی دیوارکوتاه زمان بی بازگشت
حالمان خوب است
خوش است وخوشترازاین ایام نیست مرا
بهاالدین داودپور.بامداد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به شعر ناب خوش برگشتید
اجتماعی زیبا و موثری را هدیه آوردید
موفق باشید